نام پدر:محمد
تاریخ ولادت: ۲ تیر ۱۳۴۹
تاریخ شهادت: ۳۰ آبان ۱۳۶۶
محل شهادت: ماووت
نوع شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحمیلی
عملیات شهادت: نصر۸
شهید حمید رضا ایروانی پنجم مردادماه سال ۱۳۴۹ در شهر آیسک از توابع شهرستان سرایان متولد و در تاریخ ۳۰/۸/۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید.
تابستان گرمو سوزان مناطق کویری در استان خراسان جنوبی، به همراه دلهای گرم و پرمحبتخانواده های این خطه از کشور اسلامیمان، فرزندانی را تقدیم به اسلام و انقلابنموده که وصفشان در تاریخ ، زبانزد خاص و عام گشته است. شهید حمید رضا ایروانی دریکی از این تابستانهای گرم، پنجم مردادماه سال۱۳۴۹ در خانواده ای مذهبی و متدین،در شهر آیسک از توابع شهرستان سرایان، پا به عرصه وجود نهاد. محبت مادری و عرقهایجبین پدر، از او فردی مقاوم و در عین حال متعهد و معتقد به مذهب ، بوجود آورد.زحمتهای کشاورزی و رنج و سختیهای زندگی، باعث شد که استعداد وی در حرفه آموزیدوچندان شده و گرایش او به سمت کارهای حرفه ای و فنی بیشتر شود. دوران ابتدائی رادر زادگاهش گذرانده و پس از آن، وارد حرفه آموزی و کمک به پدر در امر کشاورزی ودامداری شد. او بسیار خوش اخلاق و خنده رو و مهربان بود. کمتر صحبت می کرد و موقعصحبت نمودن نیز سنجیده حرف می زد.
با اوج گیری انقلاب و جوش و خروش مردمی برضدرژیم منحوس پهلوی، مانند دیگر اقشار، در راهپیمائیها، مراسم، محافل و حرکتهای ضدرژیم ، حضوری فعالانه داشته و از هیچگونه تلاشی مضایقه نمی کرد.
بعد از انقلاب و با افتتاح پایگاه بسیج در آیسک، عضو آن شده و در اکثر فعالیتهای بسیج شرکت می نمود. او عاشق امام راحل(ره) و درزمان جنگ همیشه درصدد حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود. منتهی به علت کم سنوسال بودن، از اعزام وی به جبهه خودداری می شد. او همیشه خود را موظف به حضور درجبهه ها می دانست و مصمم بود تا جای خالی حسین برادر بزرگترش را که در عملیاتوالفجر یک مجروح و به اسارت عراقیها در آمده پرکند. بالاخره روزموعود فرارسید و با رفتنش به جبهه موافقت شد. پس از طی دوره آموزش نظامی در تربتحیدریه به مدت ۴۵ روز، مدتی را درنگ نمود تا برادر دیگرش به نام علی از جبههبرگردد. در این مدت با پدرش در امر کشاورزی و دامداری کمک می کرد. مدتی بعد بهاتفاق گروهی از رزمندگان هم ولایتی اش در کاروان امام جعفر صادق(ع) عازم جبهه شدهو به عنوان بیسیم چی در گردان خدمت می کرد. تمام آرزویش این بود که در عملیاتها شرکتکند، به همین واسطه بعداً به عنوان آرپی جی زن مأمور شده و در عملیات نصر۸ جای خالی برادر راپر نمود. سرانجام در منطقه عملیاتی ماووت عراق در تاریخ ۳۰/۸/۱۳۶۶مجروح و سپس به شهادت رسید. روحش شاد و یادش گرامی.
جبهه خودداری می شد. او همیشه خود را موظف به حضور در جبهه ها می دانست و مصمم بود تا جای خالی حسین برادر بزرگترش را که در عملیات والفجر یک مجروح و به اسارت عراقیها در آمده پرکند. بالاخره روز موعود فرارسید و با رفتنش به جبهه موافقت شد. پس از طی دوره آموزش نظامی در تربت حیدریه به مدت ۴۵ روز، مدتی را درنگ نمود تا برادر دیگرش به نام علی از جبهه برگردد. در این مدت با پدرش در امر کشاورزی و دامداری کمک می کرد. مدتی بعد به اتفاق گروهی از رزمندگان هم ولایتی اش در کاروان امام جعفر صادق(ع) عازم جبهه شده و به عنوان بیسیم چی در گردان خدمت می کرد. تمام آرزویش این بود که در عملیاتها شرکت کند، به همین واسطه بعداً به عنوان آرپی جی زن مأمور شده و در عملیات نصر۸ جای خالی برادر راپر نمود. سرانجام در منطقه عملیاتی ماووت عراق در تاریخ ۳۰/۸/۱۳۶۶ مجروح و سپس به شهادت رسید. روحش شاد و یادش گرامی.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الذین قتوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. قران کریم
با درود و سلام بر آقا امام زمان و نایب برحقش امام امت و با درود و سلام برشهیدان انقلاب اسلامی از صدر تاکنون و سلام بر خانواده معظم شهدا و اسرا و مفقودینچند وصیتی می کنم.
از پدر و مادرم و خواهران و برادرانم می خواهم که در مرگ من گریه نکنند و صبررا پیشه خود سازند مادر عزیز و مهربانم در شهادت من گریه نکنی مبادا گریه کنی کهدشمنان خوشحال می شوند مادرم در این مدت عمری که کردم من شما را زیاد ناراحت میکردم نصیحتهای شما را به گوش نگرفتم و از اینکه برای شما فرزندی خوب نبودم معذرتمی خواهم و امیدوارم که شیرت بر من حلال باشد و در مرگ من گریه و زاری نکنید و اماای پدر عزیزم از تو می خواهم که در مرگ من گریه نگنی و صبر داشته باشی و از اینکهبرای شما فرزندی خوب نبودم عذر می خواهم و از اینکه صحبتها و پرخاشهایی از سوی منسر می زد از تو می خواهم که مرا ببخشی و امیدوارم در جهان آخرت جبران کنم.
و اما برادرانم علی و مهدی و ای برادرم حسین که انشاءالله هر چه زودتر ازچنگال بعثیون رهایی یابی و به آغوش گرم پدر و مادر برگردی اگر من نبودم و شهادتنصیبم شد از تو و همچنین علی و مهدی می خواهم که دنباله روی خون ناقابل من باشند ونگذارند که اسلحه من بر زمین بیفتد آن را برگیرند و راه مرا که همان راه حسین بنعلی (ع) ادامه دهید و انتقام خون من را بگیرید و مرا ببخشید اگر در این مدت برایشما برادر خوبی نبودم و اما ای خواهرانم از شما می خواهم که در مرگ من گریه نکنیدو زینب وار، راه مرا ادامه دهید حجابتان را حفظ کنید که اگر حجاب را رعایت کردیددنباله روی زینب هستید از شما می خواهم که زینب وار راهی بروید که زینب …. ادامهدهنده راه من باشید و نگذارید که اسلام از بین برود اسلامی که با خون هزاران جوانو پیر و کودک و زن رشد کرده است پایمال و از بین برود و اما شما ای مردم حزب ا…آیسک مردمی که از اوایل جنگ یا در پشت جبهه و چه در خط مقدم جبهه جنگ و از ناموس ووطن و دین خود دفاع می کرده اید از شما یک خواهشی دارم که آن این است که نگذاریدمسئله فساد رشد کند با مسئله فساد سختگیر باشید و نگذارید رشد کند نگذارید کهجوانانتان به منجلاب فساد گرفتار شوند و همیشه از آنها و از وضع آنها خبردار باشیدمادران و پدرانی نباشید که فرزندانتان را آزاد بگذارید که بعد جزو فرزندان بد و بیایمان باشند و این سخنانم با پسران تنها نیست بلکه با دخترانی است که خجالت می کشمبنویسم چه چیزهایی و چه خبرهایی از دخترانی که فکرش هم نمی کردم شنیده ام امیدوارمکه اولاً پدران و مادران مواظب فرزندان خود باشند و با این مسئله که دشمن این رامی خواهد سخت مبارزه کنند و مردم شهیدپرور آیسک اگر از من بدی و ناراحتی دیدید مراببخشید …..رفتن به جبهه ها را و از مردم و جوانان می خواهم که جبهه ها را خالینگذارند واز رفتن بچه هایشان جلوگیری نکنند که در برابر خون شهیدان مسئولند. ……انالله وانا الیه راجعون ۲۲/۷/۶۶ حمیدرضا ایروانی
نظرات
ارسال یک نظر