شهید علیرضا ناظمیان
نام پدر: رضا
تاریخ تولد: 1349/02/01
محل تولد: بشرویه
تاریخ شهادت: 1365/10/24
محل شهادت: شلمچه
محل دفن: بشرویه
یگان خدمتی: بسیج
نوع شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحمیلی
عملیات شهادت: کربلای۵
زندگي نامهي شهيد عليرضا ناظميان
بسيجي شهيد عليرضا ناظميان در سال 1349 در خانوادهاي مذهبي در شهر بشرويه ديده به جهان گشود .پدر وي ميرزا غلامرضا ناظميان كشاورزي متواضع و با ايمان بود كه از اوان كودكي به تربيت فرزند خود همت گماشت و چون به سن تحصيل رسيد او را روانه مدرسه نمود.
عليرضا تحصيل را در مدرسه ابتدايي شهيد مفتح آغازكرده موفق ميشود دوره ابتدايي را با جديت به اتمام برساند و سپس براي تحصيل وارد راهنمايي شهيد محمدي شد .سال اول و دوم اين دوره را با موفقيت پشت سرگذاشت و چون وارد كلاس سوم راهنمايي ميشود عشق به امام و اسلام و عشق به دفاع از وطن او را با جبهه و جنگ آشنا ساخته مصمم ميشود كلاس درس را رها سازد و براي نبرد با متجاوزان خود را آماده گرداند بنابر اين به بسيج محل رفته ثبت نام ميكند و موفق ميشود دوره آموزشي خود را در مدت 45 روز در شهرهاي فردوس و تربت حيدريه به اتمام برساند.
بعد از بازگشت براي اعزام به جبهه با سپاهيان حضرت محمد (ص) روانه ميادين نبرد ميشود با وجود سن كم او نمونه يك سرباز فداكار، دلير، صبور و با شهامت بود. مهرباني و خوشرفتاري او همرزمانش را به تعجب وا ميداشت .به عهدي كه ميبست وفادار بود در كارهاي جمعي فعالانه شركت ميكرد و اگر كاري به او محول ميشد به نحو شايستهاي آنرا انجام ميداد كه مبادا عيبي متوجه آن كار شود و آنرا به حساب سن كم او بگذارند.
او عاشق امام و ولايت فقيه بود دستورات ما فوق را با جان و دل ميشنيد و جامه عمل ميپوشانيد. ارادت خاصي به خاندان عصمت و طهارت داشت كه اين خصلت او در مراسم مذهبي به خصوص ايام محرم و عزاداري سالار شهيدان بيشتر جلوهگري مينمود ،نسبت به انقلاب اسلامي احساس تكليف ميكرد كه رفتن اوبه جبهه حاكي از اين امر است و البته در پشت جبهه نيز با افرادي كه درصدد تضعيف روحيه مردم و يا مخالفت با آرمانهاي انقلاب بودند مقابله ميكرد و سرانجام جذبه عشق سپاه محمد (ص) او را مجذوب خويش ساخته روانه جبهه ميگرداند.
شهيد وي به همراه اين سپاه به جبهه جنوب منطقه شلمچه ميرود تا در دفاع از وطن جانفشاني نمايد.به گفته همرزمانش حضور او در منطقه خستگي را از چهره رزمندگان همراهش ميزدود شيرينكاريهايي از او ديده ميشد كه گل لبخند را بر لبهاي سالكان كوي عشق ميروياند.
همزمان با حضور او در جبهه عمليات كربلاي پنج آغاز شد كه عليرضا در اين عمليات رشادتهاي زيادي از خود نشان داد، خالصانه ميكوشيد تا خصم زبون در هم شكسته شود ،هنوز رهسپار خط مقدم نشده بوديم كه چهره نوراني او گواهي شهادتش را ميداد.
تمامي بچههاي همرزمش از سيماي او متوجه شده بودند كه شهيد خواهد شد. عليرضا در خط مقدم متوجه ميشود كه آرپيجيزن گردان به شهادت رسيده و كسي نيست كه به جاي او انجام وظيفه نمايد بنابر اين به سراغ اسلحه او رفته و موفق ميشود يكي از تانكهاي دشمن را منهدم سازد و هنوز از اين رشادت او اندكي نميگذرد كه خمپاره مزدوران بعثي در نزديك او فرود آمده و عليرضا بر اثر اصابت تركش به شهادت ميرسد و پرنده روحش بر شاخسار جنان ميپرد
پيكر مطهر اين شهيد عزيز بعد از انتقال به زادگاهش پس از تشييع جنازهاي باشكوه به خاك سپرده ميشود.
خواهر شهيد در مورد شهادت او گفته است :گويا عليرضا ميدانست كه به شهادت ميرسد چون قبل از اعزام عكسي را به ما نشان داد وگفت :بعد از شهادت اين عكس را بزرگ نماييد.كه ما به وصيت او عمل نموديم .
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
نظرات
ارسال یک نظر