نام پدر: صادق
تاریخ تولد: 1344/11/05
محل تولد: بشرویه
تاریخ شهادت: 1365/10/23
محل شهادت: شلمچه
محل دفن: بشرویه
معلم شهيد حسين حسيني نژاد فرزند صادق در تاريخ پنجم بهمن ماه يكهزار و سيصد و چهل و چهار در خانوادهاي مذهبي چشم به جهان گشود .وي تحصيلات مقدماتي را تا پايان دبيرستان در زادگاهش با موفقيت گذرانيد. نبوغ و استعداد، روح شاداب ،قلب رئوف و مهربان، مساعدت به دوستان، صميميت قناعت صبر و استقامت، توكل، اخلاص، صداقت، تعمق و دقت، وقت شناسي، نيكي و احسان به والدين ،معرفت و خداشناسي،انس با قرآن،ادب و احترام، قدرداني و قدرشناسي، جديت و انضباط از ويژگيهاي شاخص ايشان بودكه به كرات تحسين و تشويق معلمان، دبيران و دوستان و آشنايان شهيد را به همراه داشت.معلم شهيد تا لحظه شهادت از تدريس و تحصيل و تفكر و تعمق دست برنداشت و در اين زمينه نبوغ و شايستگيهاي خود را به ظهور رسانيد. در سال 1360 به خاطر كسب درجه ممتاز در امر تحصيل مورد تشويق و تحسين مديركل آموزش و پرورش استان قرارگرفت .
پدر شهيد ميگويد: او هميشه مورد توجه معلمين و اولياي مدرسه بود و از همان ابتدا آثار نبوغ و استعداد در ايشان هويدا بود، هميشه شاگرد ممتاز بود و مربيان و معلمان از او رضايت كامل داشتند و اكثر آنان آيندهاي بسيار روشن براي ايشان پيش بيني ميكردند و هميشه به او عنايت و توجه خاص ابراز ميكردند و به تحسين و تشويق وي ميپرداختند.
پس از اتمام دورهي دبيرستان موفق به اخذ مدرك فوق ديپلم رشته زبان انگليسي از مركز تربيت معلم شهيد بهشتي گرديد و از تاريخ 1/7/65 به تدريس اين رشته در منطقه بشرويه مفتخر شد.
همزمان با بلوغ سني شهيد نهضت عظيم انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و از آنجا كه ايشان عاشق بي قيد و شرط ولايت فقيه بود. به دستورات و فرامين امام به دقت تمام توجه ميكرد و در بكار بستن آن هيچ گونه درنگ و تاملي جايز نميدانست به همين خاطر در اكثر مراسم و راهپيماييها همراه با موج عظيم جوانان و سايرين شركت ميكرد .
در يكي از يادداشتهاي شهيد آمده است كه سخن امام خميني (ره) سخن اوليا وانبياي خداست و بدون بحث و چون و چرا اطاعت آن واجب است .پدر شهيد با افتخار به تربيت فوق العاده ديني و شخصيت والاي معنوي فرزند خويش ميگويد: شهيد خواندن قرآن را قبل از ورود به دبستان در مكتب خانههاي سنتي به طور ابتدايي فراگرفت و تعداد زيادي از سورههاي قرآن را حفظ بود .بعدها به صورت رسمي در كلاسهاي قرآن شركت ميكرد و اصول قرائت و تجويد را فراگرفت و از آن پس كمتر روزي بود كه شهيد خصوصاً پس از نماز صبح به قرائت قرآن نپردازد در نماز خاشعانه راز و نياز ميكرد و در مشكلات و مصائب به خداوند توسل ميجست .در مراسم دعاهاي ندبه ،كميل ،توسل ،و زيارت عاشورا حتي الامكان شركت ميكرد .نسبت به فريضه نماز جمعه اهتمام خاص داشت و از قضا شدن نماز خود بسيار متاثر ميشد و خود را سرزنش ميكرد وي به تدريج به تكميل آموختههاي خود پرداخت و در جريان تظاهرات و شعارنويسيها نقش بسزايي داشت با تشكيل بسيج محلي و مردمي به عضويت آن درآمد و با جديت و پشتكاركارت آموزش نظامي را دريافت كرد و مزيد بر اين در اتحاديه انجمنهاي اسلامي عضو فعال و اصلي بود .
عشق به شهادت و دفاع از اسلام و صدور فرمان تاريخي حضرت امام مبني بر حضور گسترده مردم در امر دفاع انگيزه وي را براي حضور بيدرنگ در جبهه حق عليه باطل فراهم نمود و همراه با سپاهيان عظيم محمد (ص) رسول ا... در اوايل مهرماه سال 1365 عازم جبهه گرديد .
برادرشهيد در خاطراتش ميگويد: شهيد فردي منضبط و با اخلاق بود وقتي تصميم ميگرفت كاري را انجام دهد به هر نحوي كه شده آن را انجام ميداد .در كارهايش جديت زيادي داشت ايشان ميگفت: چطور من معلم كلاسي باشم كه شاگردانم همه اهل جبهه و جنگ باشند و از عمليات و فضاي روحاني جبهه برايم بگويند و من احساس مسئوليت نكنم در اين اواخر تصميم گرفته بود با اولين كاروان عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل شود .لذا با سپاهيان حضرت محمد (ص) عازم جبهه گرديد نامههايش خبر از شور و اشتياق و تحول عظيمي ميداد كه در روح و روان ايشان ايجاد شده بود .در آخرين لحظات كه از وي جدا ميشديم چشمان سوختهاش و تبسم روي لبانش گوياي خاطراتي بودند كه نيازي به نقل آنها نبود .
سرانجام پس از ماهها رشادت در امر امدادرساني به رزمندگان اسلام پس از شركت موفق در عمليات كربلاي چهار در كربلاي 5 با تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نايل آمد و پيكر پاكش قريب دو ماه در منطقه تحت تصرف بعثيان بود .پدر شهيد در خاطراتش ميگويد:در ايام پس از شهادت ايشان كه قريب دو ماه مفقودالاثر بود و خبري از ايشان نداشتيم مرتباً به قرآن كريم توسل جستيم .به كرات اين آيه ما را بشارت ميداد«وفديناه بذبح عظيم» من مطمئن شدم كه فرزندم شهيد شده است و با شنيدن خبر شهادت او بر ايمان ما افزوده شد.
در ايام تشييع جنازه شهيد چون جسد ايشان قريب دو ماه در آفتاب سوخته شده بود، قابل شناسايي نبود .من پس از اينكه جسد ايشان را در محل سپاه پاسداران ديدم دلم آرام نشد و از او دل نميكندم اصرار كردم جنازه را دوباره ببينم مدتها در صورتش خيره شدم سرش را كه به طرف خود چرخاندم از بدنش جداشد.اين آخرين ملاقات بنده با فرزندم بود.
فرزندم امانتي خداوند بودكه به بهترين نحو پسگرفته شد و هر چه از او رسد خرسنديم .شهادت شهيد عليرغم تالمات روحي ناشي از فقدان آن بزرگوار وارسته ديدگاه ما را نسبت به دنيا و تعلقات آن عوض كرد و ما را در راهي كه انتخاب كردهايم استوارساخت.
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
نظرات
ارسال یک نظر