.... ناله از دل در خفا زن
... چرا؟ چون اطفال معلومم به خانه
علی اشک می ریزد - حسین اشک می ریزد- حسن ناله می کند زینب چهارساله می گرید و می سوزد -مادر دیگر بخواب رفته بیدار نمی شود – آماده تشییع جنازه شدن – هر کسی جسم عزیزش روز بردارد- ولی ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم ولی چرا نیمه های شب ... کننده ها کجا هستند- جمعیت کجاست؟ آخر دختر رسول خداست- آخر زهرا ....
گویند.... مرا که بر در مسجد نشینید
اسماء تو ... وقت مردن باز پیش است
.حضور محترم پدر و مادر عزیز و مهربانم و خواهران ارجمندم و برادر دوست داشتنیم سلام عرض می کنم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و باسلام بر ائمه معصومین از مولاعلی (ع) تا حضرت مهدی منجی عالم بشریت و سلام بر پیامبران اولوالعزم و ... بر تمام ائمه ... و سلام بر حضرت آیت الله العظمی روح الله الموسوی الخمینی و باسلام بر عاشقان راه حسینی در خط و بر تمام معلولین و مجروحین و سلام بر زندانیان گوشه های زندان های بعث و سلام بر مفقودین و سلام بر تمام شهدا از صدر(اسلام) تاکنون بخصوص به شهید عزیز و مخلص سیدعلی خاتمی و شهادت این عزیز را به شما و خانواده معظمش تبریک و تسلیت عرض می کنم و امیدوارم اجرش را به رزمندگان در جهت صابرین عنایت فرماید و این عزیز در روز قیامت شفیع تمام ما گناهکاران شود باری چون قرار بر این بود که من دوشنبه بیایم و باز به دنبال اینکه انتخاب رشته یک هفته دنبال افتاد و انشاءالله اگر خداوند قسمت کند هفته آینده خواهم آمد و ناراحت نباشید و انشاءالله که امیدوارم حالتان خوش و خرم و این دو روز دنیا را در جهت اولیاء و رای اولیای خداوند سپری نمائید. باری پدر و مادر عزیزم این سیدی که امروز در شهادتش من از خود بیخود شده ام حق بزرگی برگردن من و تمام ما دارد امیدوارم که در جهت همکاری با خانواده این عزیز از کوششی دریغ نفرمائید باشد که خداوند اجرش را به شما عنایت کند بروید و سری به این خانواده بزنید و دلداری مادرش و پدرش را بدهید که همانا اجرتان با خداوند خواهد بود باری تمام شماها سلام فراوان دارم خدت آقای احمدی و خاله عزیز و مهربان و مکرم خودم با پسرخاله عزیزم و مهربانم سلام می رسانم خدمت آقای میربرون و خاله گرانقدر و بسیار مهربانم و پسرخاله عزیز و پرنده دوستم و دختر خاله های معظم سلام عرض می کنم. باری خدمت عموی مهربانم و پسرعموهای عزیزم با خانواده سلام دارم باری خدمت آقایان ... کاملی- حاج علی نظرزاده – شامحمدی – ذوالفقاری – آقای احمدیه حاج حمزه افروزی – آقای محسنی... و دیگر برادران با خانواده های محترم سالم می رسانم. باری خدمت مادر حاج میرزا سلام دارم باری خدمت تمام مردم برون از بالای ده تا پایین ده سلام دارم. باری الان که نامه را می نویسم ساعت 7 روز جمعه است و الان آب گوشت روی چراغ است و امشب آبگوشت داریم اگر میل دارید بفرمائید ولی آبگوشت ها بدون رب و گوجه می باشد خوب سلام مجدد دارم و امیدوارم که حال شما خوش و خرم بوده باشد از جواب نامه ای که نوشته اید کمال تشکر را دارم و خیلی از لطفی که کرده بودید و نامه ای که نوشته بودید ممنون هستم. باری خدمت پدر و مادرم و خواهرانم و برادر عزیزم مجدد سلام دارم و انشاءالله جمعه آینده اگر قسمت شد خواهم آمد به امید دیدار هر چه زودتر انشاءالله به امید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام.
الا بذکرا... تطمئن القلوب
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و باسلام بر حضرت ولیعصر ارواحناله الفدا ولی العالمین و سلام بر نایب برحقش رهبر کبیر انقلاب و سلام بر سالار شهیدان حسین بن علی(ع) و باران باوفای این مرد عظیم الشان و عالیمقام و سلام بر.... و سلام بر تمام شهدای اسلام از صدر تاکنون و سلام بر ارواح پاک طیبه شهدای اسلام و سلام بر شما پدر و مادر عزیزم امیدوارم احوالتان خوش و خرم بوده باشید اگر احوال اینجانب را خواسته باشید با دیگر برادران صحیح و سالم و به دعاگویی آن وجود شریف شما مشغول می باشم. باری چون آقای بخشی موفق شدند بیایند یا آمده اند و فراموش کرده اند نامه هایی را که نوشته ایم بیاورند بر آن شدم که مجدد برای شما نامه ای بنویسم و نامه های دیگر برادران را هم برای شما داخل پاکت بفرستم و خواهشی که از شما دارم نامه ها را به خانواده رزمندگان بدهید و سلام خدمت تمام خانواده های معظم ایشان برسانید و همگی صحیح و سالم و خدمت شماها سلام فراوان داریم و اگر نامه ای از آقای حاج امین رضایی فر و برادر هوشیار ایشان جداگانه خودشان نامه فرستاده اند امیدوارم که ناراحت نباشند و چون جدیداً آمده ایم چنانکه باید و شاید پاکت در اختیار ما نمی گذارند و از همین بابت است که نامه کم می نویسم و کم خواهیم نوشت و اگر نامه ای مدتی دیرکرد ناراحت نباشید ما اینجا شاد و خرم و خیلی راحت ولی ناراحتی که داریم از بابت شما می باشد و جای ما خیلی امن است و اگر کسی چیزی گفت باور نکنید و ما در ایلام هستیم باری الان که این نامه را می نویسم حاج آقای افروزی و حاج آقای آخوند با خانواده حاج آقا سلام من را برسانید خدمت شیخ محمدعلی حکیمی سلام دارم خدمت آقای احمدی و آقای محمدرضا سلام دارم و همچنین خدمت خاله مهربانم و اگر تندی شد در چند شب آخر امیدوارم که مرا ببخشید و در رابطه با کارم اگر خواستید خیلی راحت و بیکار هستم و هیچ کاری ندارم خدمت آقای میربرون و پسرخاله عزیزم و دختر خاله های گرامیم سلام دارم. باری خدمت عمویم و پسرعموهای عزیزم با خانواده سلام دارم و خدمت پسر محمدی عزیز محمداسماعیل و جمالیه سلام مرا برسانید و بگویید اگر من نسبت به ایشان بی اعتنا بودم اول اینکه مرا ببخشند و دیگر اینکه جمالیه هم نسبت به من اینطور بوده اند و اگر نه موضوعی نبوده و همچنین خدمت دختر پسرعمویم سلام دارم و اگر قسمت ... باشد مشکلی در پیش نیست خدمت خواهرانم سلام فراوان دارم خدمت آقایان ذوالفقاری، شامحمدی، احمدی، نظرزاده، قاسمی، رفتاری با خانواده های عزیزشان سلام دارم. خدمت تمام خانواده های رزمنده سلام دارم از اخبار برون برایم بنویسید و اگر نامه ای برای خاله هایم نوشته و امکان دارد بنویسم باید ببخشید که پاکت کم در اختیار داریم خوب خدمت دوستان عزیزم قلی زاده، احمد آقا، ابوتراب، ابراهیم... و دیگر برادران که از قلم افتاده اند سلام دارم در آخر سر پاکت که با روزنامه با چسب چسبانده ایم باز کنید و نامه خودم را که برای شما نوشته ام بردارید و بقیه را تقسیم کنید اگر وقت نداشتید به آقای یکتا بدهید که تقسیم کنند و نامه آقای ... چون بعد از چسباندن نامه ها داده اند بیرون است و نامه ایشان را هم خواهید داد امیدوارم که تا آخر راحت باشید که ما هم راحت باشیم به امید زیارت کربلا فرزندتان صادق اسماعیلی برون
باسلام بر ارواح پاک طیبه شهدا از صدر تاکنون به نام الله آرامش دهنده قلوب و باسلام بر حضرت محمدبن عبد الله و سلام بر 124 هزار پیام آور و آخرین آن همان حضرت و کاملترین آنها اسلام عزیز است و قرآن هم کتاب او و آخرین کتاب آسمانی این پیام آور وحی می باشد و سلام بر ائمه هدی و بر تمام اولیاء و سلام بر یاران و قهرمانان صدر اسلام چون امام برحق علی(ع) فاتح خیبر و سلام بر حضرت حسین(ع) سالار شهیدان و سلام بر حضرت ولیعصر ارواحناله الفدا و سلام بر خانواده های معظم شهدا و خانواده اسرا و مفقودالاثرها و برتمام رزمندگان اسلام و انشاء الله هر چه سریعتر راه مسدود شده کربلا بر روی عاشقان آقا حسین ابن علی باز شود انشاء الله باری این نامه خدمت شما پدر و مادر عزیز و شوهر خاله هایم و خاله های محترمه و عمویم و پسرعموهایم و بطور کلی بر تمام اقوام و خویشان می نویسم امیدوارم که از این بابت ناراحت نباشید و قبلاً باید از اینکه بدون اجازه شما و ناگفته آمدم از شما عذرخواهی کنم و امیدوارم که مرا ببخشید
باری برادران حسن فرزانه و غلامرضا حاجتی هم با من بودند و چون من از مشهد به لشکر معرفی شده بودم و لشکر هم در اهواز نبودند ما با چند برادر دیگر به ایلام همان جایی که سال گذشته با برادر بنان و اصغری ... دیگر بچه ها بودیم همانجا هستیم ولی برادران فرزانه و حاجتی در اهواز ماندند و ما خبری از آنها نداریم که به کجا رفتند و احتمال 70% است که آنها هم به ایلام بیایند و هر موقع که نامه ای از ایشان آمد حتماً ادرس ایشان را برای من بفرستید و آدرس من را هم به خانواده ایشان بدهید که برای آنها بنویسند حتماً فراموش نکنید و اینکه آنها آمده اند به جبهه من هیچ دخالتی نداشته ام فقط برای حاجتی را من گفته ام که می خواهم بروم.
خوب خدمت کلیه مردم برون و هرکس حال مرا پرسید سلام من را برسانید باری خدمت پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم و برادر عزیزم که در سبزوار هستند سلام می رسانم باری خدمت آقایان میر برون و خاله هایم و پسر خاله هایم و دختر خاله هایم سلام فراوان دارم باری خدمت عمویم و پسرعموهایم با خانواده سلام فراوان دارم باری خدمت همسایگان گرامی سلام دارم باری چون کاغذ کم در دسترس دارم و چون خواستم سریع برایتان نامه بنویسم و هنوز پاکت نامه نداده اند بر ان شدم که در یک نامه برای شما و آقای میربرون و آقای احمدی و عمویم و پسرعموهایم این نامه را بنویسم باری خدمت مادر حاجی میرزا سلام دارم آقای سالاری هم در اینجا هستند و سلام فراوان می رسانند خدمت خانواده و تمام مردم برون . خوب ... از آدرس برادر فرزانه و برادر حاجتی فراموش نکنید خداحافظ شما به امید خدا- فرزند کوچکتان محمدصادق اسماعیلی برون
آدرس گیرنده: خراسان – فردوس – روستای برون- برسد به دست پدر بزرگوارم آقای محمداکبر اسماعیلی برون
جنگ جنگ تا پیروزی – امام را دعا کنید- ... قاتلوهُم حتّی لا تکُونُ فتنه...
... همه با کاروان جان، ما مانده ایم بی دل و جان اِهدانا الصراط (آمین)
بحضور محترم شما پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم سلام عرض می کنم.
به نام نامی ذات احدیت، رب العالمین و احسن الخالقین و باسلام بر پیام آوران وحی همانا 124 هزار پیامبری که آخرین آن ها حضرت محمدابن عبدالله (ص) می باشد و باسلام بر ائمه هدی و معصومین و باسلام بر سالار شهیدان حسین ابن علی و بر حضرت مهدی بقیه الله لاعظم ارواحناله الفداه و باسلام بر رهبر دلسوز و مهربان این مرشد جهانیان سلاح برنده جماران و باسلام بر تمام انبیاء واولیاء از آدم تا خاتم و سلام بر شیرمردان جبهه های نور که هر روز پیروزی چشمگیری را با عنایات و الطاف خداوندی به دست می آورند و بر شهدا عملیات قریب الوقوع و بر تمام شهدا و اسرا و معلولین و مجروحین و خانواده های معظم این عزیزان از صدر تا کنون...
ضمن عرض سلام خدمت شما امانت داران و امانت پرورنده گان خداوند ... خدمت شما پدر و مادر گرامیم سلام فراوان به اندازه کارهایی که وقتی کاری داریم بابا می گوید ... خدمت خواهران عزیزم به اندازه غیبت هایی که بطور کلی زنان در روضه می کنند سلام فراوان دارم و خدمت همگی شما به اندازه شلغم هایی که از یک زمین بیرون می آید(جهت شوخی)
امیدوارم که امانت خود را تا اینجا که خوب پرورش داده اید راضی بر آن باشید که در جهت رضای خداوند امانت شما رد شود و از شما پدر و مادرم کمال تشکر و قدردانی دارم هر چند که قدر زحمات شما را با این زبان الکن نمی توانم جبران کنم و زبانم عاجز است از گفتن آن، امیدوارم که خداوند سایه پر مهر و محبت شما را بر سر ما مستدام بدارد باری احوال دو فرزند خود را بخواهید بدنیستیم و به دعاگویی وجود شما به طور حقیقی مشغول می باشم خوب امتحانات پایان ترم ما از 30/10/65 شروع می شود و تا 19/11/65 ادامه دارد انشاءالله بعداً اگر خداوند قسمت کند یکدیگر را ملاقات خواهیم نمود باری خدمت آقایان احمدی، میربرون و خاله های مهربانم ولی کم دلم و فرزندان عزیزشان و با محبت سلام فراوان دارم و با کمال معذرت که صفحه نامه رو به اتمام است فاکتور گرفتم باری خدمت عمویم و پسرعموهایم و نوه های عمویم سلام دارم خدمت مادر حاج میرزا سلام مخصوص دارم خدمت کلیه اقوام و خویشان که از قلم افتاده اند سلام دارم خدمت تمام همسایگان آقایان نظرزاده، شامحمدی، احمدی، ذوالفقاری، افروزی، قاسمی، شهابی، گفتاری، قلیزاده و... سلام دارم. خداحافظ
... همه با کاروان جان، ما مانده ایم بی دل و جان اِهدانا الصراط (آمین)
به حضور محترم شما پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم سلام عرض می کنم.
به نام نامی ذات احدیت، رب العالمین و احسن الخالقین و باسلام بر پیام آوران وحی همانا 124 هزار پیامبری که آخرین آنها حضرت محمدابن عبدالله (ص) می باشد و باسلام بر ائمه هدی و معصومین و باسلام بر سالار شهیدان حسین ابن علی و بر حضرت مهدی بقیه الله الاعظم ارواحناله الفداه و باسلام بر رهبر دلسوز و مهربان این مرشد جهانیان سلاح برنده جماران و باسلام بر تمام انبیاء واولیاء از آدم تا خاتم و سلام بر شیرمردان جبهه های نور که هر روز پیروزی چشمگیری را با عنایات و الطاف خداوندی به دست می آورند و بر شهدا عملیات قریب الوقوع و بر تمام شهدا و اسرا و معلولین و مجروحین و خانواده های معظم این عزیزان از صدر تا کنون...
ضمن عرض سلام خدمت شما امانت داران و امانت پرورنده گان خداوند. خدمت شما پدر و مادر گرامیم سلام فراوان به خدمت خواهران عزیزم به اندازه غیبت هایی که بطور کلی زنان در روضه می کنند سلام فراوان دارم و خدمت همگی شما به اندازه شلغم هایی که از یک زمین بیرون می آید(جهت شوخی)
امیدوارم که امانت خود را تا اینجا که خوب پرورش داده اید راضی بر آن باشید که در جهت رضای خداوند امانت شما رد شود و از شما پدر و مادرم کمال تشکر و قدردانی دارم هر چند که قدر زحمات شما را با این زبان الکن نمی توانم جبران کنم و زبانم عاجز است از گفتن آن، امیدوارم که خداوند سایه پر مهر و محبت شما را بر سر ما مستدام بدارد باری احوال دو فرزند خود را بخواهید بدنیسم و به دعاگویی وجود شما بطور حقیقی مشغول می باشم خوب امتحانات پایان ترم ما از 30/10/65 شروع می شود و تا 19/11/65 ادامه دارد انشاءا... بعداً اگر خداوند قسمت کند یکدیگر را ملاقات خواهیم نمود باری خدمت آقایان احمدی، میربرون و خاله های مهربانم ولی کم دلم و فرزندان عزیزشان و با محبت سلام فراوان دارم و با کمال معذرت که صفحه نامه رو به اتمام است فاکتور گرفتم باری خدمت عمویم و پسرعموهایم و نوه های عمویم سلام دارم خدمت مادر حاج میرزا سلام مخصوص دارم خدمت کلیه اقوام و خویشان که از قلم افتاده اند سلام دارم خدمت تمام همسایگان آقایان نظرزاده، شامحمدی، احمدی، ذوالفقاری، افروزی، قاسمی، شهابی، گفتاری، قلیزاده و... سلام دارم. خداحافظ
قال رسول الله(ص) : بلمَکارِه تَنالُ الجَنَّه : بوسیله سختی هاست که انسان به بهشت می رود.
به نام اقدس پروردگار خداوند ایزد منان احسن الخالقین و باسلام و درود فراوان بر حضرت حجه بن الحسن بقیه الله الاعظم ارواحناله الفداء و باسلام بر لشکریان این امام پنهان از دیده ها و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و یاوران بشرگونه این پیرجماران و سلام بر شهدا و مفقودالاثرها و سلام بر خانواده معظم شهدا از صدر تا کنون.
سلام علیکم: ضمن عرض سلام سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواسته و خواهانم اگر احوال فرزند گنهکار خود را بخواهید الحمد الله سلامت و به دعاگویی وجود شریف شما مشغول می باشم و امید دارم حال مبارکتان خوش و خرم و دور از هر بدی و بلا ودر پناه حضرت ولیعصر و تحت توجهات و عنایات خداوند بزرگ این چند روز دنیا را در جهت رضای او و فی سبیل الله سپری نمائید و تا می توانید ذکر خدا و استغفار کنید تا شاید خداوند بندگان روسیه و خطاکارش را مورد عفو قرار دهد. باری الان که نامه را خدمتتان می نویسم با دیگر برادران دور هم جمع هستیم و جایتان خالی و تخمه می شکنیم و آقایان و برادران گرجی و شاهی و دلزیش و اصغری و زنده دل و نظرزاده و شبان و محمدرضا غلامی و غلامحسین غلامی و اکبر شبان برادر آقای باقر شبان و علی احمدی با هم هستیم و الان دور هم نشسته ایم و خیلی خوش و خرم و هیشه همین طور هستیم و برادران حاج آقای رضایی فر و آقای هوشیار و آقای رستم زاده هم یک کمی از ما فاصله دارند و اگر هر یک روزی آنها را نبینیم هر دو سه روزی یکدیگر را می بینیم و همگی عرض سلام خدمت خانواده یشان دارند و نامه شما روز جمعه موقعی که از مرخصی از شهر آمده بودیم ساعت 8 شب به دستم رسید که بی نهایت خوشحال شدم و برادر گرجی هم که خبر بام اندود خانه شان را شنیدند بی نهایت خوشحال شدند و روز جمعه به خانه خاله ها تماس گرفتم و صحبت کردم و گفتم که شما اگر دلتان خواست روز چهارشنبه یا پنجشنبه بیایید تا صحبت کنم و اگر نیامدم و شلوغ بود مخابرات تا موفق نشدم تلفن بزنم ناراحت نباشید باری خدمت شما پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم عرض سلام دارم و راجع به 45 روز که نوشته بودید اگر ترخیصی من داده باشند اشکالی ندارد ولی راحت باشید که ما خیلی راحت هستیم و فقط از لحاظ شما ناراحت هستیم خدمت کلیه اقوام، برادران، آقایان میربرون احمدی حاج آقا و پسرخاله های عزیزم مهدی آقا و آقا غلامرضا و دختر خاله های مهربانم و گرامیم و خاله های دلسوزم عرض سلام فراوان به اندازه این کوههای اطرافمان می رسانم خدمت عموی مهربانم و پسرعموی عزیزم و خانواده های عزیزشان و فرزندان مهربانشان خدمتشان عرض سلام دارم خدمت خانواده های معظم شهدا عرض سلام فراوان دارم خدمت خانواده های رزمنده سلام فراوان دارم خدمت همسایگان عزیز آقایان قاسمی، ذوالفقاری ، احمدی، شامحمدی، حاج حمزه، آقای محسنی، آقای شیخ حکیمی، آقای نظرزاده و آقای قلیزاده و مادر حاج میرزای... عرض سلام و دعای خیر دارم. خدمت برادران عزیزم احمد نظرزاده، ... قلیزاده، ابراهیم بی زبان ، محمدرضای مبارکی، محمدعلی آذری، حسین...، محمدعلی قاسمی، آقایان فرزانه، آقایان قوی دل ، ... سلام دارم خدمت کلیه برادران برون از بالای ده تا پایین ده عرض سلام دارم.
لطفاً این نوحه را به برادر عزیز محمد... بدهید چون خیلی علاقه داشت و ... بودم در برون که بودم برایش بنویسم و از او تشکر کنید که دلش نشکند.
برادران غلامی و احمدی رفتند به چادرشان و ما با دیگر برادران الان داریم صحبت می کنیم و شوخی می کنیم و ساعت 5/5 است که نامه را می نویسم و شب شنبه است و خیلی خوش و خرم و امیدوارم که شما هم تا آخر خوش و خرم بوده باشید و دیگر اینکه رزمندگان میهن، راه کربلا را باز خواهند کرد و تا کربلا یک یاحسین دیگر مانده است ودیگر راهی نیست و ممکن است شما پدر ارجمندم باز بگویید صادق ... را که از طریق پشتیبانی رفته بود می زند ولی حالا دیگر مصمم شدم که تا کربلا راهی نیست و حتماً فتح و ظفر نزدیک است.
خدمت کلیه اقوام عرض سلام مجدد دارم خدمت پسر عموها و عموی مهربانم سلام فراوان دارم و اگر نامه ننوشته ام باید ببخشند که از نظر پاکت و قلم کم است خوب خدمت برادرم هم که فکر کنم سبزوار باشد سلام فراوان دارم از جواب نامه فراموش نشود و اخبار برون را هم بطور کامل بنویسید و خدمت تمام برادران پایگاه و خدمتگزاران هیئت های ابوالفضلی و صاحب الزمانی سلام فراوان دارم به امید زیارت قبر آقا حسین بن علی(ع)
باسلام بر ارواح پاک طیبه شهدا از صدر تاکنون به نام الله آرامش دهنده قلوب و باسلام بر حضرت محمدبن عبد الله و سلام بر 124 هزار پیام آور و آخرین آن همان حضرت و کاملترین آنها اسلام عزیز است و قرآن هم کتاب او و آخرین کتاب آسمانی این پیام آور وحی می باشد و سلام بر ائمه هدی و بر تمام اولیاء و سلام بر یاران و قهرمانان صدر اسلام چون امام برحق علی(ع) فاتح خیبر و سلام بر حضرت حسین(ع) سالار شهیدان و سلام بر حضرت ولیعصر ارواحناله الفدا و سلام بر خانواده های معظم شهدا و خانواده اسرا و مفقودالاثرها و برتمام رزمندگان اسلام و انشاءالله هر چه سریعتر راه مسدود شده کربلا بر روی عاشقان آقا حسین ابن علی باز شود انشاءالله باری این نامه خدمت شما پدر و مادر عزیز و شوهر خاله هایم و خاله های محترمه و عمویم و پسرعموهایم و بطور کلی بر تمام اقوام و خویشان می نویسم امیدوارم که از این بابت ناراحت نباشید و قبلاً باید از اینکه بدون اجازه شما و ناگفته آمدم از شما عذرخواهی کنم و امیدوارم که مرا ببخشید.
باری برادران حسن فرزانه و غلامرضا حاجتی هم با من بودند و چون من از مشهد به لشکر معرفی شده بودم و لشکر هم در اهواز نبودند ما با چند برادر دیگر به ایلام همان جایی که سال گذشته با برادر بنان و اصغری ... دیگر بچه ها بودیم همانجا هستیم ولی برادران فرزانه و حاجتی در اهواز ماندند و ما خبری از آنها نداریم که به کجا رفتند و احتمال 70% است که آنها هم به ایلام بیایند و هر موقع که نامه ای از ایشان آمد حتماً ادرس ایشان را برای من بفرستید و آدرس من را هم به خانواده ایشان بدهید که برای آنها بنویسند حتماً فراموش نکنید و اینکه آنها آمده اند به جبهه من هیچ دخالتی نداشته ام فقط برای حاجتی را من گفته ام که می خواهم بروم.
خوب خدمت کلیه مردم برون و هرکس حال مرا پرسید سلام من را برسانید باری خدمت پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم و برادر عزیزم که در سبزوار هستند سلام می رسانم باری خدمت آقایان میر برون و خاله هایم و پسر خاله هایم و دختر خاله هایم سلام فراوان دارم باری خدمت عمویم و پسرعموهایم با خانواده سلام فراوان دارم باری خدمت همسایگان گرامی سلام دارم باری چون کاغذ کم در دسترس دارم و چون خواستم سریع برایتان نامه بنویسم و هنوز پاکت نامه نداده اند بر آن شدم که در یک نامه برای شما و آقای میربرون و آقای احمدی و عمویم و پسرعموهایم این نامه را بنویسم باری خدمت مادر حاجی میرزا سلام دارم آقای سالاری هم در اینجا هستند و سلام فراوان می رسانند خدمت خانواده و تمام مردم برون. خوب ... از آدرس برادر فرزانه و برادر حاجتی فراموش نکنید خداحافظ شما به امید خدا- فرزند کوچکتان محمدصادق اسماعیلی برون
آدرس گیرنده: خراسان – فردوس – روستای برون- برسد به دست پدر بزرگوارم آقای محمداکبر اسماعیلی برون
جنگ جنگ تا پیروزی – امام را دعا کنید- ... قاتلوهُم حتّی لا تکُونُ فتنه...
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و باسلام بر آقا ولی عصر ارواحنا له الفداء ولی العالمین و سلام بر تمام عاشقان آقا حسین بن علی و سلام بر ارواح پاک طیبه شهدای اسلام از صدر تاکنون و سلام بر آقا حسین بن علی (ع) و سلام بر شما پدر و مادر عزیزم و خواهران مهربانم ... اگر احوال فرزند کوچک و معصیت کار خود را بخواهید کاملاً سلامت و به دعاگویی وجود شریف شما مشغول می باشم و امیدوارم هیچگونه ناراحتی نداشته باشید دایی ها با تمام برادران با هم هستیم و در کمال خوشی و خوشحالی و ناراحتی که داریم از بابت شما است و کارمان هم خیلی خوب از هر نظر و باری سلام من را خدمت تمام اقوام و خویشان و همسایگان و دوستان برسانید باری خدمت آقای حاج محمدحسن احمدی با خاله عزیزم، پسرخاله عزیزم سلام فراوان دارم . باری خدمت آقای میربرون و خاله عزیزم و پسرخاله مهربانم و دخترخاله های گرامیم و محترمم سلام فراوان دارم خدمت عمویم و پسرعموهای عزیزم با خانواده های گرامی سلام فراوان دارم باری خدمت حاج آقای محسنی و حاج حمزه افروزی و آقایان ذوالفقاری – شامحمدی- نظرزاده- قاسمی – احمدی سلام فراوان دارم باری خدمت مادر حاج میرزای مقدسی سلام فراوان دارم . باری خدمت دوستان عزیز احمد نظرزاده- عباس قلیزاده- ابراهیم بی زبان – قاسم رضائی- ابراهیم شامحمدی- ... جمشیدی – ابراهیم قاسمی- باقر قاسمی- محمدعلی نوری – اسماعیل برادران- رضا عبادی و شیخ محمدعلی حکیمی و آقایان واحدی سلام فراوان دارم . باری خدمت تمام برونیها از پایین ده تا بالای ده سلام درام چون آقای بخشی خواستند بیایند بر آن شدیم که چند کلمه ای از سلامتی خودمان شما را مطلع سازیم و همگی صحیح و سالم با هم هستیم و خیلی خوشحال. باری خدمت خانواده های تمام رزمندگان که با هم ... شده ایم سلام دارم و همه خدمت شما سلام دارند به امید زیارت قدس و کربلا
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و باسلام بر حضرت مهدی(عج) و نایب برحقش امام امت بت شکن زمان و امید آینده این ملت حضرت آیت الله منتظری و سلام بر رهروان برحق سیدالشهدا و سلام بر تمام رزمندگان از صدرتاکنون و سلام بر ارواح پاک طیبه شهدا اسلام از صدر تاکنون و سلام بر شما بردار عزیزم امیدوارم در این مدت اندک دلمان را گرم نگهدارید و خوش و خرم بوده باشید و صحیح و سلامت امیدوارم بوده باشید و اگر جویای احوالات برادر کوچک خودتان و دیگر برادران باشید صحیح و سالم و به دعاگویی وجود شریف شما مشغول می باشم. باری سلام من را خدمت آقای کفاش و حاج آقای صانعی و آقای مهّروجی و آقای مهری و آقای سلامی و آقای ضیاعی برسانید باری خدمت برادر چشمی و آقای ابوالفضل سلام مخصوص من را برسانید خدمت اکبر آقای چشمی و حاج آقای فتاحی و حاج آقای ... سلام من را برسانید خدمت کلیه برادران جهادگر سلام من را برسانید خدمت برادر عزیزم آقا رحیم اگر آمده اند سلام برسانید و به ایشان بگویید که در آن مدت مقداری از قندهای ایشان را مصرف کرده ام و یک مدتی هم از چراغ و وسایل ایشان مانند ظروف استفاده کرده ام و هم اکنون شانه ایشان هم در دستم می باشد و هر موقع سرم را شانه می کنم یادی از ایشان می کنم و از من راضی باشند و اگر بدی چیزی دیدند خواهند بخشید و در آن ایام امتحانات ... ضعیف بود و باید ببخشید که اگر ناراحتی از من دیده اند. باری خدمت برادر عزیزم ابوچناری سلام فراوان برسانید و ... حلال بود از بابت من بگیرید همچنین خدمت برادر خندانم و خوش مزه ام... سلام دارم و امیدوارم که اگر در آن شب من ناراحت شدم من را ببخشند و بخشش از بزرگان است باری خدمت برادر عزیزم برادر ... سلام دارم و شنیده ام که داماد شده اند و اگر صحیح است شیرینی آماده کنند که اگر آمدم که یک کامی شیرین خواهم کرد و اگر خدا نخواست هم به جای من دیگر برادران خواهند خورد ولی ناراحت نباشید که صحیح و سالم برخواهیم گشت و همدیگر را ملاقات خواهیم کرد ولی منتظر زیارت کربلا می باشیم و امیدوارم که زیارت قبر آقا حسین بن علی نصیب تمام بندگان باری تعالی شود. باری خدمت برادران .... آقای رباط ... و آقای مصطفی سلام من را برسانید و از ایشان هم همینطور و امیدوارم که ایشان هم به جد بزرگوارشان مرا به خوبی خودشان ببخشند باری خدمت حسن آقای اسماعیلی سلام من را برسانید و 100 تومان طلب کار هستم هر موقع خواستند بدهند خواهید گرفت و از کسی قرضی ندارم باری خدمت حاج آقای برزوشی هم سلام من را برسانید خدمت تمام برادران دانشگاه سلام دارم خدمت آقای چشمی سلام من را برسانید و بگویید که محمدرضا را من اینجا دیده ام و صحیح و سالم می باشند و بنویسید که اگر آقای چشمی را دیده اید چی راجع به موضوع گفتن و از ایشان معذرت خواهی کنید و بگوئید که ما ... هم پر بود و آمدن به سبزوار برایم امکان نداشت و تلفن هم اشغال بود و چندین مرتبه تلفن زده ام و باید ببخشید خوب باری خدمت شما برادر عزیزم و آقا رحیم و آقای ... و آقای کیوانلو و آقایان رباط... سلام فراوان دارم.
به حضور محترم شما برادر عزیز و بزرگوارم و اساتید و برادران دانشگاهی و دوستانم سلام
به نام الله آرامش دهنده قلبها و باسلام بر حضرت ولیعصر(عج) و نایب برحقش خمینی کبیر و باسلام بر یاران آقا امام زمان شهدا، اسرا، مفقودالاثرها و بر خانواده این عزیزان و سلام بر شما امیدوارم که سلام بنده حقیر را پذیرا باشید. باری اگر احوال برادر کوچک خود را بخواهید الحمدالله سلامت و به دعاگویی آن وجود شریف شما مشغول می باشم . باری برادر جان من خیلی چشم انتظار شما بودم ولی عاقبت هم شما را ندیدم و چون پیغام داده بودید که به فلکه راهنمایی بیایم و نمی توانستم بیایم به آقای شهابی و روانی پیغام دادم که به راه آهن یا در داخل خیابان همدیگر را پیدا خواهیم کرد. باری خدمت شما سلام فراوان مجدد دارم و امیدوارم که ناراحت نباشید و همانجایی که پارسال بودیم همانجا خدمت می کنم و اول با برادران فرزانه و برادر حاجتی بودیم ولی بعد چون نامه من برای لشکر بود به ایلام آمدم و آن ها در اهواز ماندند به هر حال امیدوارم ناراحت نباشید. باری خدمت حاجی آقای صانعی و آقای حمیدرضا کفاش، آقای ضیایی، آقای مهری، آقای مظفری، آقای علی آبادی، آقای سلامی، آقای مروّجی و دیگر برادران سلام دارم. باری خدمت آقا رحیم و آقا بهرام و حسین آقا و آقای کیوانلو و آقای ... و حسین آقا خدمت همگی سلام مخصوص دارم و صورت هر یک را که توانستید از قول من دیده بوسی نمائید خدمت آقای لطفی و آقای امینی و دیگر بچه ها سلام دارم این نامه در این ورق و در چند خطی که مشاهده می کنید برای تمام آقایان کفاش، جعفری، حاج آقای صانعی و... دگونچی، کیوانلو، ابوچناری، حسین آقا ... می باشد و از اینکه یک به یک نامه ننوشتم کمال معذرت را دارم و به علت یکی اینکه هنوز پاکت ما را نداده اند و دیگر اینکه آنقدر نمی توان پاکت نامه گرفت بهر حال از این بابت باید ببخشید و امیدوارم که بنده حقیر را ببخشید و به دل نگیرید و آقای جعفری هم اگر برای موش گرفتن وارد هستند بگویید بیایند اینجا صدامیان را هم چون موش بگیرند و آقای کیوانلو که وارد خانه از ترس نمی شود و آقای ابوچناری هم روی صندلی را اجاره کرده است بود خوب دیگر عرضی ندارم به امید جواب نامه شما سروران خداحافظ و نگهبان شما – برادر کوچکتان محمدصادق اسماعیلی برون
مصاحبه
خاطرات شهید محمدصادق اسماعيلي برون
مصاحبه ی والدین شهید محمد صادق اسماعیلی برون
راوي والدين شهيد
- چه خاطرات خاصی از دورهی پیش از تولد و بعد از تولد شهید دارید؟
* این شهید در حدود یک سالگی بود که به سختی مریض شد به طوری که امیدی به زنده ماندن او نبود. روزها به همین منوال گذشت تا اینکه با زنی نیازمند برخورد کردیم. به آن زن کمک هرچند اندک کردیم و از او خواستیم تا در نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند و بعد از آن این کودک بهبودی یافت و همه از صبر این کودک در برابر آن همه سختی بسیار متعجب مانده بودند.
- مستأجر بودید یا منزل شخصی داشتید؟
* منزل شخصی داشتیم.
- در خصوص محیط و نحوهی تربیت اولیه تا قبل از دبستان وی توضیح دهید؟
* محیط و نحوهی تربیت او با دیگر فرزندان فرقی نداشت، چون در اجتماع کوچکی زندگی میکردیم بنابراین محیط زندگی سالم و همراه با آرامش بود. از همان کودکی رفتار بزرگترها را تقلید میکرد و قبل از دبستان به خواندن نماز مشغول میشد.
- در آن دوران دوستان و همبازیهایش چه کسانی بودند؟ حالا چه کار میکنند؟ و کجا هستند؟
* همبازیهایش بچههای همسایه و اطرافیان بودند. اکنون هر یک مشغول کار هستند و در مشهد و فردوس و همچنین در روستا زندگی میکنند.
- رابطهی او با معلمین و اولیای مدرسه چگونه بود؟
* رابطهی او با معلمین و اولیای مدرسه بسیار خوب بود و احترام زیادی برای معلمین خود قائل بود.
- در آن سنین روابطش باکودکان دیگر، دوستان و همبازیهایش چگونه بود؟
* روابطش دوستانه بود و کمتر به زد و خورد منجر میشد.
- معمولا اوقات فراغت خود را چگونه میگذراند؟
* اوقات فراغت خود را به بطالت نمیگذراند بلکه در این موقع به افراد خانواده چه در خارج از محیط خانه و چه در داخل خانه کمک میکرد و گاهی اوقات هم به تفریح و بازی با دیگر همسالانش میپرداخت.
- آیا رفتارش با رفتار دیگر کودکان شما تفاوتی داشت؟
* بلی، تا حدی مهربانتر و دلسوزتر از فرزندان دیگر بود و نسبت به فرزندان دیگر از اخلاق بهتری برخوردار بود و با دیگران و همچنین افراد خانواده با ملایمت و نرمی سخن میگفت و هیچگاه به تندی صحبت نمیکرد.
- از خصوصیات شهید در دوران دیستان بفرمایید؟
* از خصوصیات بارز شهید در دورهی ابتدایی کمک به افراد خانواده بود به طوری که یکی از روزها جهت کمک به خانواده ظرفی را برداشته بود تا آب کند و با توجه به این که ظرف آب سنگین بوده دست خود را زیر ظرف گذاشته تا نشکند، که انگشت کوچکش قطع گردیده بود و با کمال صبر و بردباری به خانه برگشته و با صداقت تمام موضوع را به خانواده گفت.
- در سن نوجوانی شهید به چه کاری مشغول بود؟ آیا فقط تحصیل میکرده است؟ توضیح دهید؟
* شهید در این سن به تحصیل مشغول بودند و به علت این که دبیرستان در روستا نبود مجبور بود به فردوس برود. در آن جا خانهای را به اجاره گرفته و مشغول تحصیل شده و فقط روزهای آخر هفته را جهت کمک به خانواده به روستا میآمد.
- وضع درسی او چگونه بود؟ میزان رضایت مربیان مدرسه از او تا چه حدی بود؟ و چه نظری دربارهی او داشتند؟
* وضع درسی ایشان در دورهی راهنمایی بسیار خوب بود و در مقطع دبیرستان نیز در حد متوسط به بالا بود. مربیان مدرسه از لحاظ درس و اخلاق و رفتار این شهید شکایتی نداشتند و بسیار راضی بودند.
- در آن دوران، اوقات فراغت خود را بیشتر به چه کاری میگذراند؟
* اوقات فراغت خود را به مطالعهی کتب غیر درسی در زمینهی احکام میگذراند و در نهاد بسیج و کتابخانهی روستا بسیار فعال بود و چون کار خانواده در آن زمان زیاد بود بیشتر به افراد خانواده کمک میکرد.
- رابطهاش با شما و خواهر و برادرانش چگونه بود؟ چه خاطرهای در ایم خصوص به یاد دارید؟
* رابطهاش با ما که والدین او بودیم بسیار خوب بود. بر طبق قرآن اطاعت از والدین را بر خود واجب میدانست و سرپیچی از فرمان انها را گناهی بزرگ محسوب میکرد و با خواهران و برادرش چه کوچکتر و چه بزرگتر برخورد اسلامی داشت. با لطافت و نرمی خاصی با آنها صحبت می کرد چنان چه گویی با مردمان دیگر صحبت میکرد.
- عکس العمل شهید نسبت به رفتار غیرمنطقی و خلاف افراد و عقاید انحرافی و یا مخالفین چگونه بود؟
* در این دوران نسبت به مسائل اسلام بسیار حساس بود. اگر کسی بر خلاف اسلام حرفی میزد با رفتار و گفتار ملایم آنها را راهنمایی میکرد و در صورتی که این عمل تکرار میشد بسیار عصبانی میشد و سعی میکرد این افراد را قانع کند که این طرز تفکر اشتباه است.
- به چه مواردی حساس بود و عصبانی میشد؟
* اگر کسی در مورد انقلاب و اسلام حرفی میزد که مانع پیشرفت و ترقی اسلام میشد بسیار عصبانی میشد و یا آن هنگامی که میدید مردم غیبت میکنند و یا نمازشان را به تاخیر میاندازند و در عوض به کارهای بیهوده مشغول میشوند، خشم و عصبانیت خود را نمیتوانستند پنهان کنند و عصبانی میشدند.
- با چه کسی یا کسانی دوست صمیمی بود؟
* در این ایام بیشتر با افرادی که در بسیج بودند و همچنین با روحانیون بسیار صمیمی بود. اگر چه از لحاظ سنی از آنها کوچکتر بود ولی آن روحیهی بسیجی که در ایشان بود باعث شده بود تا افراد سرشناس روستا و روحانیون به این شهید علاقهمند شوند.
- از دوران نوجوانی شهیدخاطره ای دارید؟
* در این دوران آن خصلتهای دوران کودکی از جمله صبر و بردباری و ایمان و اخلاق اسلامی را بیشتر در خود پرورش داده و در سنگر علم و دانش بسیار فعال بود و به تمرین مداحی نیز میپرداخت در خواندن سرودهای انقلابی شرکت فعالی داشت.
- خدمت سربازی خود را چگونه گذراند؟
* خدمت سربازی نرفته بودند.
- جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم در چه حد بود؟
* در میان مردم از محبوبیت زیادی برخوردار بود، چون مداح بودند و مردم را با صدای دلنشین خود به اشتیاق میآوردند. در بین مردم روستا به آهنگران معروف شده بودند و در دانشگاه هم از محبوبیت زیادی برخوردار بودند.
- عکس العمل او در برابر شدائد و مشکلات چگونه بود؟
* اگر چه در طول زندگیاش با مشکلات و تلخیهای زیادی رو به رو شد ولی هرگز از هدف و آرمان خود دست برنداشت و در این راه نیز دلسرد نشد و شکست را موجب پیروزی میدانست. ایشان میگفت اگر سختیهای زندگی نبود شیرینیها و شادابی زندگی معنایی ندارد.
- چه آرزوها و خواستههایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
* آرزو میکرد تا اسلام هرچه زودتر به پیروزی نهایی برسد. بزرگترین آرزویش بازگشایی راه کربلا و زیارت قبر اباعبدالله الحسین (ع) و همچنین زیارت خانهی خدا بود.
- دوست داشت در آینده چه کاره شود؟
* دوست داشت شغلی را انتخاب کند که در آن زمان جامعهاش به آن نیاز دارد و آن هنگامی که استاد دانشگاه رشتهی حقوق و در اصل شغل قضاوت و دادرسی را به ایشان پیشنهاد میکند، این پیشنهاد را رد کرده و میگوید هر کسی نمیتواند ترازوی عدل و عدالت را به حرکت درآورد.
در این دوران گرچه که جویندهی دانش بود ولی هیچوقت از عقاید و ایدههایش دست برنداشت و هم چنان روحیهی بسیجی در ایشان موج میزد و هیچگاه درس و کلاس و دانشگاه را مانعی برای رفتن به جبهه نمیدانست و در این دوره نیز عازم جبهه گردید.
- در خصوص معرفت، ارادت، اظهار محبت شهید نسبت به اهل بیت (ع) و توسل وی به ائمه اطهار (ع) توضیح دهید؟
* توسل وی به ائمه اطهار و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بسیار زیاد بود و همیشه با صدای گرم و دلنشین خود زینتبخش مجالس مذهبی میشد و افتخار میکرد که خداوند این سعادت یعنی مداحی را نصیب وی گردانیده است.
- توجه و دقت شهید نسبت به انجام فرائض و عبادات چگونه بود؟
* شهید همزمان با ورود به مدرسه، تکلیف دینی و درسی را به هم آمیخته و به انجام فرائض دینی از جمله نماز میپرداخت. توجه این شهید به نماز و دیگر فرائض دینی در این سن برای افراد خانواده و دیگران بسیار جالب توجه بود و در انجام عبادات کوتاهی نمیکردند و سعی میکردند که عبادات را به موقع انجام دهند و نماز خود را به تاخیر نمیانداختند.
- انس و علاقهی شهید با قرآن کریم و ذکر خدا چگونه بود؟
* از خصوصیات بارز این شهید انس با قرآن بود. قرآن را با صوت زیبای خود میخواند و به آن نیز عمل میکرد. سعی میکردند قرآن را بخوانند و معنای آن را نیز درک کنند. خواندن قرآن باعث آرامش و سبکی ایشان میشد.
- صفات و ویژگیهای اخلاقی شهید را توضیح دهید؟
* از نظر روابط اجتماعی با مردم خوش برخورد بود. از لحاظ اخلاق و رفتار در نزد خانواده و دیگران زبانزد بود. سعی میکرد که مسائل اخلاقی و دینی را بهتر و بیشتر یاد بگیرد و آن چه را میدانست به دیگران نیز منتقل میکرد. ساده و بیریا بود، وقار و متانت و بردباری را همواره در وجود خویش داشت.
- در مورد فعالیتهای سیاسی- مذهبی و مبارزاتی شهید توضیح دهید؟
* در کنار فعالیتهای مذهبی به انجام فعالیت سیاسی نیز میپرداخت، از جمله شرکت در راهپیماییها و تظاهرات و پخش اعلامیه و همچنین تبلیغ برای رفتن به جبهه. با تبلیغات خود سعی میکرد افراد منحرف را متقاعد سازد و به راه راست هدایت کند.
- ولایت پذیری و تبعیت شهید از امام (ره) چگونه بود؟
* همیشه و در همه حال گوش به فرمان حضرت امام (ره) بودند و گفتههای حضرت امام (ره) را در زندگی خود به کار میبردند و آن زمانی هم که فرمان جنگ دادند با جان و دل فرمان حضرت امام را لبیک گفتند.
- در خصوص فعالیتهای علمی، فرهنگی و هنری شهید توضیح دهید؟
* در رابطه با فعالیتهای فرهنگی در سبزوار در کلاسهای تابستانی فعالیت شایانی داشت و در رابطه با شعر، ذوق ادبی خاصی داشت و اکثر مداحیهای این شهید ذوق و قریحهی خود این شهید بوده است.
- نظر شهید دربارهی جنگ چه بود؟
* نظر شهید دربارهی جنگ این بود که جنگ با دشمن دین یک امر الهی است که فرماندهی آن کسی است که جهان را از خاموشی و تاریکی به سوی نور و روشنایی هدایت کرده است. آن ابر مردی که تنها با سلاح علم و تقوا حق را بر باطل پیروز گرداند و توانست قدرت و اقتدار را به دست گیرد، کسی جز حضرت امام (ره) نیست که همه باید به این فرمان رهبر لبیک گویند و تا آخرین قطرهی خون خود از دین و میهن پاسداری کنند.
- چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟ اولین بار در چه سنی به جبهه اعزام گردید؟
* روحیهی بسیجی که در این شهید بود و این که این شهید همان نوزاد در قنداق سال 42 بود به عنوان یک خدمتگزار و محصل قلبش یارای خاموش ماندن را نداشت. دوست نداشت که خانههای هموطنانش بر روی سرشان مخروبه گردد، بنابراین در سن تقریبا هیجده سالگی عازم جبهه چردید تا انتقام خون شهدای عزیزمان را بگیرد و به دشمنان بفهماند که اگر جوانانی را در راه اسلام فدا کردند هنوز کسانی هستند که اسلحهی آن ها رل برگرفته و علیه آنها وارد کارزار شود.
- حضور در جبهه و شرکت در عملیات چه تغییر و تحول روحی در شهید ایجاد کرده بود؟
* شرکت ایشان در جبهه باعث افتادگی و سادگی و مدنظر قرار دادن هرچه بیشتر عدالت و قضاوت درست در کلیهی کارهای ایشان شده بود. روحیهی بسیجی که در ایشان موج میزد باعث آرامش خاطر بیشتر در زندگی ایشان بود.
- چه صحبتها و توصیههایی در ایام دفاع مقدس به شما و دیگران داشت؟
* با تبلیغات خود سعی میکرد افرادی را که از جبهه و جنگ گریزان بودند و زندگی را بر مرگ ترجیح میدادند، متقاعد سازد. ایشان میگفتند: مگر غیر از این است که سالار شهیدان حسین بن علی (ع) میگوید: بزرگ فلسفهی نهضت حسین (ع) این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. و به ما نیز توصیه میکردند که در جهت انقلاب کوشا باشید و سنگر رزم و پیکار را خالی نگذارید.
- دیدگاه و نظر شهید در ارتباط با شهید و شهادت چه بود؟
* ایشان میگفتند چه شعار جالبی است، شهدا شمع محفل بشریتند. شهادت را مایهی سعادت و رستگاری میدانستند، در عین حال به عنوان این که شهید بشوند به جبهه نمیرفتند چرا که خود را لایق این واژهی بزرگ نمیدانستند و فقط خواستار رضای خدا بودند.
- نحوهی شهادت وی چگونه بود؟
* نحوهی شهادت بدین گونه بود که گروهی که به خط مقدم اعزام شده بودند، در محاصرهی دشمن قرار میگیرند و از گردان بعدی که این شهید نیز در آن حضور داشت کمک خواستند. این شهید به عنوان آرپیچیزن انجام وظیفه میکرد، و وظایف خود را به نحو احسن انجام میدهد. در اینجا بود که مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح داد و سرانجام در عملیات کربلای ده در خاک عراق به درجهی رفیع شهادت رسید.
- شهادت ایشان چه اثری بر شما گذاشت؟
* شهادت ایشان دو گونه اثر را در برداشت. از طرفی خانواده و دیگران را اندوهگین ساخت چرا که عضو بسیار فعال و انقلابی را از دست داده بودیم. از سوی دیگر شهادت ایشان باعث شد تا ما حقایق را بهتر درک کنیم، چرا که این شهید با شهادت خود به ما فهماند که جبهه بزرگترین مدرسه و سنگر، بزرگترین کلاس و عشق و ایثار و شهادت بزرگترین درسی است که میتوانیم آن را در این مدرسهی بزرگ یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم.
- آنچه از حالات روحانی، الهامات، ویاهای صادقانه شهید را که مطرح شده است بیان کنید؟
* گاهی اوقات که افراد خانواده و یا دیگران که در رابطه با موضوعی گفتگو میکنند، روز بعد یا چند روز پیش از این گفتگو افرادی میگویند که ما این شهید را در خواب دیدیم که در یک مکان بسیار خوب بود که ناظر بر این است که شهید نیز نسبت به این گونه مسائل آگاهی دارد.
- چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟
* این شهید اگر چه که سادگی و صفا و صمیمیت و کلا مسائل معنوی را در سرلوحهی زندگیاش قرار داده بود ولی نسبت به مسائل دنیوی بی توجه نبود و در حد معتدل و اسلامی به انجام این گونه مسائل نیز میپرداخت. این شهید در خانوادهای روستایی و کشاورزپیشه، بذری بود که در سرزمین گرم و خشک کویری جنوب خراسان کاشته شده بود تا با تولدش بتواند محصول پرباری برای مزرعهی اسلام یعنی انقلاب و ملت باشد.
خاطرات برادر شهيد محمدصادق اسماعيلي برون(محمدباقر)
راوي برادر شهيد
* شهید محمد صادق اسماعیلی در سال ۱۳۴۲ در خانواده ای مستضعف در روستای برون از توابع فردوس دیده به جهان گشود و از همان کودکی بچه ای تیزهوش و زرنگ بود تا این که رفته رفته بزرگ شد و همچنان که امام بزرگوار رضوان الله علیه فرمودند سربازان من هنوز در قنداق هستند، این شهید هم همان طور بود که خودشان در نامه ای که از جبهه به من نوشته بودند که من جزء سربازان هستم که امام از ماها کمک خواسته است.
* شهید قبل از انقلاب در حال تحصیل بود و دوره ابتدایی را در روستا سپری کرد و دوره راهنمایی را یک سال در روستا و دو سال دیگر در شهر به پایان رسانید. سال ورودش به دوره دبیرستان مصادف با آغاز انقلاب بود. پس از اتمام دوره دبیرستان به فعالیت های تبلیغاتی در سطح روستا و شهر پرداخت. در دوره دبیرستان یک سری از طریق جهاد سازندگی اعزام به جبهه شد و پس از اتمام دوره دبیرستان سه ماه اعزام به آموزش نظامی به شهرستان بجنورد شد و سپس اعزام به جبهه شد و در موقعیت کربلای ۵ بود. سپس در دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار در رشته فرهنگ و معارف اسلامی قبول شد. دو سال ادامه تحصیل در این دانشگاه داد و فعالیت های شایانی در محیط دانشگاه انجام داد بررسی و تحقیق درباره دانشجویان و غیره و سپس در سال ۶۶ در تاریخ ۲۱/۰۱/ ۶۶ به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۰۴/۰۲/۶۶ به لقاء الله پیوست.
این شهید در سال 1342 در روستای برون از توابع شهر فردوس به دنیا آمد. هنگامی که به سن یک سالگی رسید سخت مریض شد. در آن زمان دکتر در روستا نبود و مجبور شدیم که همان شب او را به فردوس بیاوریم. دکتر با دیدن او خیلی متحیر شد، تقریبا از چهره دکتر فهمیدیم که امیدی به زنده ماندن او نیست. در عین حال او مقداری دارو به ما داد و ما همان شب در خانه آشنایان با شرایط سخت سپری کردیم. روز بعد یک زن نیازمند و فقیر به درب خانه ما آمد و گفت میخواهم به شهر بروم و برای بچهی شما هم دعا خواهم کرد. و ما به اندازه توانایی خود به آن زن کمک کردیم تا از نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند. از آن به بعد کودک بهبودی یافت و هم اقوام و خویشان از صبر و بردباری این کودک در برابر آن همه سختی و مشقت بسیار تعجب کرده بودند و باز هم حدود چهار سالگی بود که با گوش درد شدیدی مواجه شد که دوران سختی هم برای خودش و هم برای خانواده بود.
این شهید در سال 1342 در روستای برون از توابع شهر فردوس به دنیا آمد. هنگامی که به سن یک سالگی رسید سخت مریض شد. در آن زمان دکتر در روستا نبود و مجبور شدیم که همان شب او را به فردوس بیاوریم. دکتر با دیدن او خیلی متحیر شد، تقریبا از چهره دکتر فهمیدیم که امیدی به زنده ماندن او نیست. در عین حال او مقداری دارو به ما داد و ما همان شب در خانه آشنایان با شرایط سخت سپری کردیم. روز بعد یک زن نیازمند و فقیر به درب خانه ما آمد و گفت میخواهم به شهر بروم و برای بچهی شما هم دعا خواهم کرد. و ما به اندازه توانایی خود به آن زن کمک کردیم تا از نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند. از آن به بعد کودک بهبودی یافت و هم اقوام و خویشان از صبر و بردباری این کودک در برابر آن همه سختی و مشقت بسیار تعجب کرده بودند و باز هم حدود چهار سالگی بود که با گوش درد شدیدی مواجه شد که دوران سختی هم برای خودش و هم برای خانواده بود.
* از نظر اخلاق دارای اخلاق و رفتاری پسندیده و شاداب بود. به طوری که هر یک از دوستان و اقوام برخورد با این شهید بزرگوار می داشتند با وی انس می گرفتند و از وی تعریف می کردند. در رابطه مذهب خیلی مقید و جدی با همه حتی با خانواده و سایر بستگان برخورد می کرد. برخورد ایشان با اجتماع مؤدبانه و ملایم بود. در مجالس مذهبی تا جایی که می توانست شرکت می کرد و با صدای دلربای خود زینت بخش مجالس مذهبی بود.
* در همه کارهای خانه به پدر و مادر کمک می کرد و آن ها را تنها نمی گذاشت. با دوستان خوب خود همیشه سعی می کرد رابطه بیشتری برقرار کند و از افراد بد و بدگو به انقلاب اسلامی به شدت نفرت داشتند و قلبا از آن ها دوری می کرد. بچه های کوچک را زیاد دلگرم می کرد و برای ما احترام قائل می شد و حتی سفارش هم می کرد که با کودکان به خوبی برخورد کنید و آن ها را از خود نرنجانید چون آن ها آینده سازان انقلاب هستند. شخصیت انسان ها را به بزرگی و کوچکی بگیرد.
* سعی می کرد همه مردمی که با آن ها سر و کار داشت به درستی بشناسد و بعدا با آن ها رابطه برقرار می کرد. خانواده شهید از نظر فرهنگی در سطح بالایی بود مخصوصا مادرشون چون همه حرفش این بود که شما تحصیل کنید و ناراحت از خرجش نباشید که خداوند درست می کند، همانطور که کرد ولی برعکس از نظر اقتصادی خانواده ای متوسط و کم درآمد و با زحمت کشی بود. خرجی خانواده از طریق کشاورزی و دامپروری پدر و قالی بافی خواهرم تامین می شد.
* در اوقات فراغت شهید بیشتر به درس و مشق اهمیت خاصی می داد و وقتی از خواندن دروس فارغ می شد به درست کردن نوحه و شعارهای اسلامی و نظایر این کارها می پرداخت. از نظر نظافت کلیه وسایلی که مربوط به وی بود از قبیل لباس و وسایل دانشگاه و کتاب ها و غیره خود مرتب و تمیز می کرد. در اردوهای دسته جمعی که از طرف بسیج یا پایگاه برگزار می شد حتما شرکت می کرد و علاقه شدیدی نسبت به این اردوها و افراد بسیجی داشت.
* در روزهای تعطیلی دانشگاه که به روستا می آمد حتی یک ساعت هم در خانه نبود و بیشتر اوقات خود را در پایگاه می گذراند و وسایل پایگاه را سر و سامان می داد. به افراد پایگاه مخصوصا به خردسالان احترام زیادی می گذاشت و همه را توجیه می کرد و از وضع نابسامان پایگاه ها رنج می برد. به پدر و مادر و اقوام در حد توان بی ریا کمک می کرد. از افراد ضد انقلاب و گروهک ها به شدت تنفر داشت و همیشه آن ها را لعن و سرزنش می کرد به قدری که در واقعه شهادت ۷۲ تن گریه می کرد و می گفت این افراد مزدور را اگر گیر بیاورم آن ها را با دندان حاضرم تکه تکه کنم.
* سال ۶۵ بود که تحقیق دانشجویان در سبزوار را به عهده داشت به قدری مقید و خالصانه این کار را انجام می داد که حساب ندارد و می گفت خدایا ما را یاری کن که حق کسی ضایع نشود و خدای نکرده از این افراد مزدور گروهکی هم کسی به محیط دانشگاه راه نیابد.
* در جنوب می گفت: من برای سیدعلی گریه نمی کنم من برای این گریه می کنم که آن ها در چه فکر و خیال هستند و ما به چه می اندیشیم و به قول معروف ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. در زمینه نوحه خوانی و مرثیه سرایی صدای بی نهایت جالبی داشت و با صدای دلبربای خود زینت بخش مجالس روضه خوانی می شد. در رابطه با تربیت کودک و برخورد با کودکان خیلی خوب وارد بود و در کلاس تابستانی که از طریق آموزش و پرورش برگزار می شد بارها می گفت خیلی دوست دارم مربی تعلیم و تربیت کودکان باشم.
* شهادت برادرم هر چند غمی بزرگ بود بر دل های ما و هر چند باعث کسالت جسم ما شد ولی خوشحالیم از این که اسلام شکست نخورد و ابرقدرت ها فهمیدند که مرد جنگیم و از کشته شدن هراسی نداریم. از موقعی که ایشان شهید شده اند اعضای خانواده ما همیشه بیشتر به فکر کارهای خیر و کمک های خیریه در حد توان هستند. امید بیشتری به زندگی آخرت دارند و بیشتر سعی می کنند که همه کارهایشان برای خدا باشد.
* ما خوشحالیم از این که روح امام بزرگوارمان شاد است از این ایثارها و از خودگذشتگی ها. در خود من که برادر ایشان هستم تاثیر بسزایی گذاشته است. در محیط خانواده سعی دارم که پدر و مادر و خواهران و همه اقوام از من راضی باشند و در کوچه و خیابان سعی من بر این است که همه افعالم برای خدا باشد و اگر بخواهم ذره ای تغافلی کنم خود را در مقابل خون شهید می بینم و در محیط کار، کار را در راه خدا و برای رضای خدا انجام می دهم و در موقع بیکاری از بیکاری رنج می برم و بسیار ناراضی هستم هر چند برای افراد فرق نمی کند.
مصاحبه با خواهر شهید محمدصادق اسماعیلی برون(خانم عزت اسماعیلی)
راوي خواهر شهيد
بسم الله الرحمن الرحیم
- آیا رفتارش با دیگر برادران شما تفاوتی داشت؟
* از لحاظ صبر و بردباری و اخلاق اسلامی بهتر از برادرشان بودند و در تمام امور زندگی همانند یک بسیجی کامل و نمونه رفتار میکردند. همین خصلت و ویژگی باعث تمایز ایشان از برادر بزرگترشان شده بود.
- به چه چیزها و افرادی خیلی علاقه داشت؟
* به افرادی که بیریا بودند و ساده میزیستند علاقهی بسیاری داشت و همچنین به افرادی که در جهت انقلاب کوشا بودند و باعث پیشرفت و ترقی جامعه میشدند عشق میورزید و نسبت به روحانیون ارادت و احترام خاصی داشت.
- چه آروزها و خواستههایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
* چنان که از گفتههای این شهید استنباط میشود شاید بزرگترین آرزویش باز شدن راه کربلا و زیارت قبر اباعبدالله الحسین (ع) بود.
- چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟
* ایشان که در نهاد بسیج فعال بودند به عنوان یک عضو کوچک جامعه، خود را در مقابل انقلاب و میهن خود مسئول میدانستند و میخواستند بدین طریق خدمتی هر چند اندک را به انقلاب کرده باشند و در واقع رفتن به جبهه را وظیفهی شرعی و دینی میدانست.
- مختصری راجع به فعالیتهای شهید در زمان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب توضیح دهید؟
* در زمینهی فعالیتهای این شهید در زمان قبل از انقلاب، آن طور که از بزرگترها شنیدهام در محافل و مجالس مذهبی که برگزار میشد شرکت فعالی داشت و همگام با روحانیون در جهت ایجاد انقلاب اسلامی حرکت میکرد و این گونه فعالیتها در زمان بعد از انقلاب نیز ادامه داشت. بعد از انقلاب در نهاد بسیج و همچنین کتابخانهی روستا بسیار فعال بود و با صدای دلنشین و گرم خود باعث رونق بخشیدن به مجلس میشد.
- مختصری راجع به نحوهی رفتارش با پدر و مادرتان توضیح دهید؟
* به پدر و مادر احترام زیادی میگذاشتند. هیچگاه در مقابل آنها صدایشان را بلند نمیکردند و همیشه و در همه حال قدردان زحمات پدر و مادر خود بودند و از رفتار خوب که شایستهی دین مقدس اسلام بود، برخوردار بودند.
- چه صحبتها و توصیههایی به شما (خواهران و برادران) میکرد؟
* توصیه میکردند که در سنگر علم و دانش کوشا باشید و علم را همراه با تزکیه نفس بیاموزید، چرا که یکی بدون دیگری فاقد ارزش است و دیگر سفارش میکردند مخصوصا در نامههایی که مینوشتند، که غیبت نکنید. و این که نسبت به خواندن قرآن و دعاها توجه بیشتری را بنمایید و صبر را پیشهی خود سازید که خداوند صبر کنندگان را دوست میدارد.
- چه خاطرات دیگری از شهید به یاد دارید؟
* در زمانی که این شهید در دانشگاه سبزوار مشغول به تحصیل بودند یکی از دوستان ایشان به شهادت میرسد. ایشان هنگامی که از شهادت این دوست عزیز با خبر میشوند، آن طور که از دوستان ایشان شنیدم، این شهید شروع به گریه میکنند. دوستان بسیار متعجب از این که ایشان گریه میکنند، آن هم به خاطر مسئلهی شهادت که واقعا آرزوی این شهید بود. وقتی علت را میپرسند و میگویند شما که آرزوی شهادت را داشتید و میگفتید که شهادت موجب رستگاری انسان میشود پس چرا حالا که دوستتان به این درجهی بزرگ نائل گردیده ناراحت هستید. این شهید در جواب گفته است به خاطر این شهید گریه نمیکنم، بلکه برای خودم گریه میکنم که لیاقت شهادت را نداشتم و چنین عزیزی به ندای حسین (ع) باید لبیک بگوید، در حالی که من راحت روی صندلی دانشگاه نشستهام.
خاطرات
خاطرات شهید محمدصادق اسماعيلي برون
مصاحبه ی والدین شهید محمد صادق اسماعیلی برون
راوي والدين شهيد
- چه خاطرات خاصی از دورهی پیش از تولد و بعد از تولد شهید دارید؟
* این شهید در حدود یک سالگی بود که به سختی مریض شد به طوری که امیدی به زنده ماندن او نبود. روزها به همین منوال گذشت تا اینکه با زنی نیازمند برخورد کردیم. به آن زن کمک هرچند اندک کردیم و از او خواستیم تا در نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند و بعد از آن این کودک بهبودی یافت و همه از صبر این کودک در برابر آن همه سختی بسیار متعجب مانده بودند.
- مستأجر بودید یا منزل شخصی داشتید؟
* منزل شخصی داشتیم.
- در خصوص محیط و نحوهی تربیت اولیه تا قبل از دبستان وی توضیح دهید؟
* محیط و نحوهی تربیت او با دیگر فرزندان فرقی نداشت، چون در اجتماع کوچکی زندگی میکردیم بنابراین محیط زندگی سالم و همراه با آرامش بود. از همان کودکی رفتار بزرگترها را تقلید میکرد و قبل از دبستان به خواندن نماز مشغول میشد.
- در آن دوران دوستان و همبازیهایش چه کسانی بودند؟ حالا چه کار میکنند؟ و کجا هستند؟
* همبازیهایش بچههای همسایه و اطرافیان بودند. اکنون هر یک مشغول کار هستند و در مشهد و فردوس و همچنین در روستا زندگی میکنند.
- رابطهی او با معلمین و اولیای مدرسه چگونه بود؟
* رابطهی او با معلمین و اولیای مدرسه بسیار خوب بود و احترام زیادی برای معلمین خود قائل بود.
- در آن سنین روابطش باکودکان دیگر، دوستان و همبازیهایش چگونه بود؟
* روابطش دوستانه بود و کمتر به زد و خورد منجر میشد.
- معمولا اوقات فراغت خود را چگونه میگذراند؟
* اوقات فراغت خود را به بطالت نمیگذراند بلکه در این موقع به افراد خانواده چه در خارج از محیط خانه و چه در داخل خانه کمک میکرد و گاهی اوقات هم به تفریح و بازی با دیگر همسالانش میپرداخت.
- آیا رفتارش با رفتار دیگر کودکان شما تفاوتی داشت؟
* بلی، تا حدی مهربانتر و دلسوزتر از فرزندان دیگر بود و نسبت به فرزندان دیگر از اخلاق بهتری برخوردار بود و با دیگران و همچنین افراد خانواده با ملایمت و نرمی سخن میگفت و هیچگاه به تندی صحبت نمیکرد.
- از خصوصیات شهید در دوران دیستان بفرمایید؟
* از خصوصیات بارز شهید در دورهی ابتدایی کمک به افراد خانواده بود به طوری که یکی از روزها جهت کمک به خانواده ظرفی را برداشته بود تا آب کند و با توجه به این که ظرف آب سنگین بوده دست خود را زیر ظرف گذاشته تا نشکند، که انگشت کوچکش قطع گردیده بود و با کمال صبر و بردباری به خانه برگشته و با صداقت تمام موضوع را به خانواده گفت.
- در سن نوجوانی شهید به چه کاری مشغول بود؟ آیا فقط تحصیل میکرده است؟ توضیح دهید؟
* شهید در این سن به تحصیل مشغول بودند و به علت این که دبیرستان در روستا نبود مجبور بود به فردوس برود. در آن جا خانهای را به اجاره گرفته و مشغول تحصیل شده و فقط روزهای آخر هفته را جهت کمک به خانواده به روستا میآمد.
- وضع درسی او چگونه بود؟ میزان رضایت مربیان مدرسه از او تا چه حدی بود؟ و چه نظری دربارهی او داشتند؟
* وضع درسی ایشان در دورهی راهنمایی بسیار خوب بود و در مقطع دبیرستان نیز در حد متوسط به بالا بود. مربیان مدرسه از لحاظ درس و اخلاق و رفتار این شهید شکایتی نداشتند و بسیار راضی بودند.
- در آن دوران، اوقات فراغت خود را بیشتر به چه کاری میگذراند؟
* اوقات فراغت خود را به مطالعهی کتب غیر درسی در زمینهی احکام میگذراند و در نهاد بسیج و کتابخانهی روستا بسیار فعال بود و چون کار خانواده در آن زمان زیاد بود بیشتر به افراد خانواده کمک میکرد.
- رابطهاش با شما و خواهر و برادرانش چگونه بود؟ چه خاطرهای در ایم خصوص به یاد دارید؟
* رابطهاش با ما که والدین او بودیم بسیار خوب بود. بر طبق قرآن اطاعت از والدین را بر خود واجب میدانست و سرپیچی از فرمان انها را گناهی بزرگ محسوب میکرد و با خواهران و برادرش چه کوچکتر و چه بزرگتر برخورد اسلامی داشت. با لطافت و نرمی خاصی با آنها صحبت می کرد چنان چه گویی با مردمان دیگر صحبت میکرد.
- عکس العمل شهید نسبت به رفتار غیرمنطقی و خلاف افراد و عقاید انحرافی و یا مخالفین چگونه بود؟
* در این دوران نسبت به مسائل اسلام بسیار حساس بود. اگر کسی بر خلاف اسلام حرفی میزد با رفتار و گفتار ملایم آنها را راهنمایی میکرد و در صورتی که این عمل تکرار میشد بسیار عصبانی میشد و سعی میکرد این افراد را قانع کند که این طرز تفکر اشتباه است.
- به چه مواردی حساس بود و عصبانی میشد؟
* اگر کسی در مورد انقلاب و اسلام حرفی میزد که مانع پیشرفت و ترقی اسلام میشد بسیار عصبانی میشد و یا آن هنگامی که میدید مردم غیبت میکنند و یا نمازشان را به تاخیر میاندازند و در عوض به کارهای بیهوده مشغول میشوند، خشم و عصبانیت خود را نمیتوانستند پنهان کنند و عصبانی میشدند.
- با چه کسی یا کسانی دوست صمیمی بود؟
* در این ایام بیشتر با افرادی که در بسیج بودند و همچنین با روحانیون بسیار صمیمی بود. اگر چه از لحاظ سنی از آنها کوچکتر بود ولی آن روحیهی بسیجی که در ایشان بود باعث شده بود تا افراد سرشناس روستا و روحانیون به این شهید علاقهمند شوند.
- از دوران نوجوانی شهیدخاطره ای دارید؟
* در این دوران آن خصلتهای دوران کودکی از جمله صبر و بردباری و ایمان و اخلاق اسلامی را بیشتر در خود پرورش داده و در سنگر علم و دانش بسیار فعال بود و به تمرین مداحی نیز میپرداخت در خواندن سرودهای انقلابی شرکت فعالی داشت.
- خدمت سربازی خود را چگونه گذراند؟
* خدمت سربازی نرفته بودند.
- جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم در چه حد بود؟
* در میان مردم از محبوبیت زیادی برخوردار بود، چون مداح بودند و مردم را با صدای دلنشین خود به اشتیاق میآوردند. در بین مردم روستا به آهنگران معروف شده بودند و در دانشگاه هم از محبوبیت زیادی برخوردار بودند.
- عکس العمل او در برابر شدائد و مشکلات چگونه بود؟
* اگر چه در طول زندگیاش با مشکلات و تلخیهای زیادی رو به رو شد ولی هرگز از هدف و آرمان خود دست برنداشت و در این راه نیز دلسرد نشد و شکست را موجب پیروزی میدانست. ایشان میگفت اگر سختیهای زندگی نبود شیرینیها و شادابی زندگی معنایی ندارد.
- چه آرزوها و خواستههایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
* آرزو میکرد تا اسلام هرچه زودتر به پیروزی نهایی برسد. بزرگترین آرزویش بازگشایی راه کربلا و زیارت قبر اباعبدالله الحسین (ع) و همچنین زیارت خانهی خدا بود.
- دوست داشت در آینده چه کاره شود؟
* دوست داشت شغلی را انتخاب کند که در آن زمان جامعهاش به آن نیاز دارد و آن هنگامی که استاد دانشگاه رشتهی حقوق و در اصل شغل قضاوت و دادرسی را به ایشان پیشنهاد میکند، این پیشنهاد را رد کرده و میگوید هر کسی نمیتواند ترازوی عدل و عدالت را به حرکت درآورد.
در این دوران گرچه که جویندهی دانش بود ولی هیچوقت از عقاید و ایدههایش دست برنداشت و هم چنان روحیهی بسیجی در ایشان موج میزد و هیچگاه درس و کلاس و دانشگاه را مانعی برای رفتن به جبهه نمیدانست و در این دوره نیز عازم جبهه گردید.
- در خصوص معرفت، ارادت، اظهار محبت شهید نسبت به اهل بیت (ع) و توسل وی به ائمه اطهار (ع) توضیح دهید؟
* توسل وی به ائمه اطهار و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بسیار زیاد بود و همیشه با صدای گرم و دلنشین خود زینتبخش مجالس مذهبی میشد و افتخار میکرد که خداوند این سعادت یعنی مداحی را نصیب وی گردانیده است.
- توجه و دقت شهید نسبت به انجام فرائض و عبادات چگونه بود؟
* شهید همزمان با ورود به مدرسه، تکلیف دینی و درسی را به هم آمیخته و به انجام فرائض دینی از جمله نماز میپرداخت. توجه این شهید به نماز و دیگر فرائض دینی در این سن برای افراد خانواده و دیگران بسیار جالب توجه بود و در انجام عبادات کوتاهی نمیکردند و سعی میکردند که عبادات را به موقع انجام دهند و نماز خود را به تاخیر نمیانداختند.
- انس و علاقهی شهید با قرآن کریم و ذکر خدا چگونه بود؟
* از خصوصیات بارز این شهید انس با قرآن بود. قرآن را با صوت زیبای خود میخواند و به آن نیز عمل میکرد. سعی میکردند قرآن را بخوانند و معنای آن را نیز درک کنند. خواندن قرآن باعث آرامش و سبکی ایشان میشد.
- صفات و ویژگیهای اخلاقی شهید را توضیح دهید؟
* از نظر روابط اجتماعی با مردم خوش برخورد بود. از لحاظ اخلاق و رفتار در نزد خانواده و دیگران زبانزد بود. سعی میکرد که مسائل اخلاقی و دینی را بهتر و بیشتر یاد بگیرد و آن چه را میدانست به دیگران نیز منتقل میکرد. ساده و بیریا بود، وقار و متانت و بردباری را همواره در وجود خویش داشت.
- در مورد فعالیتهای سیاسی- مذهبی و مبارزاتی شهید توضیح دهید؟
* در کنار فعالیتهای مذهبی به انجام فعالیت سیاسی نیز میپرداخت، از جمله شرکت در راهپیماییها و تظاهرات و پخش اعلامیه و همچنین تبلیغ برای رفتن به جبهه. با تبلیغات خود سعی میکرد افراد منحرف را متقاعد سازد و به راه راست هدایت کند.
- ولایت پذیری و تبعیت شهید از امام (ره) چگونه بود؟
* همیشه و در همه حال گوش به فرمان حضرت امام (ره) بودند و گفتههای حضرت امام (ره) را در زندگی خود به کار میبردند و آن زمانی هم که فرمان جنگ دادند با جان و دل فرمان حضرت امام را لبیک گفتند.
- در خصوص فعالیتهای علمی، فرهنگی و هنری شهید توضیح دهید؟
* در رابطه با فعالیتهای فرهنگی در سبزوار در کلاسهای تابستانی فعالیت شایانی داشت و در رابطه با شعر، ذوق ادبی خاصی داشت و اکثر مداحیهای این شهید ذوق و قریحهی خود این شهید بوده است.
- نظر شهید دربارهی جنگ چه بود؟
* نظر شهید دربارهی جنگ این بود که جنگ با دشمن دین یک امر الهی است که فرماندهی آن کسی است که جهان را از خاموشی و تاریکی به سوی نور و روشنایی هدایت کرده است. آن ابر مردی که تنها با سلاح علم و تقوا حق را بر باطل پیروز گرداند و توانست قدرت و اقتدار را به دست گیرد، کسی جز حضرت امام (ره) نیست که همه باید به این فرمان رهبر لبیک گویند و تا آخرین قطرهی خون خود از دین و میهن پاسداری کنند.
- چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟ اولین بار در چه سنی به جبهه اعزام گردید؟
* روحیهی بسیجی که در این شهید بود و این که این شهید همان نوزاد در قنداق سال 42 بود به عنوان یک خدمتگزار و محصل قلبش یارای خاموش ماندن را نداشت. دوست نداشت که خانههای هموطنانش بر روی سرشان مخروبه گردد، بنابراین در سن تقریبا هیجده سالگی عازم جبهه چردید تا انتقام خون شهدای عزیزمان را بگیرد و به دشمنان بفهماند که اگر جوانانی را در راه اسلام فدا کردند هنوز کسانی هستند که اسلحهی آن ها رل برگرفته و علیه آنها وارد کارزار شود.
- حضور در جبهه و شرکت در عملیات چه تغییر و تحول روحی در شهید ایجاد کرده بود؟
* شرکت ایشان در جبهه باعث افتادگی و سادگی و مدنظر قرار دادن هرچه بیشتر عدالت و قضاوت درست در کلیهی کارهای ایشان شده بود. روحیهی بسیجی که در ایشان موج میزد باعث آرامش خاطر بیشتر در زندگی ایشان بود.
- چه صحبتها و توصیههایی در ایام دفاع مقدس به شما و دیگران داشت؟
* با تبلیغات خود سعی میکرد افرادی را که از جبهه و جنگ گریزان بودند و زندگی را بر مرگ ترجیح میدادند، متقاعد سازد. ایشان میگفتند: مگر غیر از این است که سالار شهیدان حسین بن علی (ع) میگوید: بزرگ فلسفهی نهضت حسین (ع) این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. و به ما نیز توصیه میکردند که در جهت انقلاب کوشا باشید و سنگر رزم و پیکار را خالی نگذارید.
- دیدگاه و نظر شهید در ارتباط با شهید و شهادت چه بود؟
* ایشان میگفتند چه شعار جالبی است، شهدا شمع محفل بشریتند. شهادت را مایهی سعادت و رستگاری میدانستند، در عین حال به عنوان این که شهید بشوند به جبهه نمیرفتند چرا که خود را لایق این واژهی بزرگ نمیدانستند و فقط خواستار رضای خدا بودند.
- نحوهی شهادت وی چگونه بود؟
* نحوهی شهادت بدین گونه بود که گروهی که به خط مقدم اعزام شده بودند، در محاصرهی دشمن قرار میگیرند و از گردان بعدی که این شهید نیز در آن حضور داشت کمک خواستند. این شهید به عنوان آرپیچیزن انجام وظیفه میکرد، و وظایف خود را به نحو احسن انجام میدهد. در اینجا بود که مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح داد و سرانجام در عملیات کربلای ده در خاک عراق به درجهی رفیع شهادت رسید.
- شهادت ایشان چه اثری بر شما گذاشت؟
* شهادت ایشان دو گونه اثر را در برداشت. از طرفی خانواده و دیگران را اندوهگین ساخت چرا که عضو بسیار فعال و انقلابی را از دست داده بودیم. از سوی دیگر شهادت ایشان باعث شد تا ما حقایق را بهتر درک کنیم، چرا که این شهید با شهادت خود به ما فهماند که جبهه بزرگترین مدرسه و سنگر، بزرگترین کلاس و عشق و ایثار و شهادت بزرگترین درسی است که میتوانیم آن را در این مدرسهی بزرگ یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم.
- آنچه از حالات روحانی، الهامات، ویاهای صادقانه شهید را که مطرح شده است بیان کنید؟
* گاهی اوقات که افراد خانواده و یا دیگران که در رابطه با موضوعی گفتگو میکنند، روز بعد یا چند روز پیش از این گفتگو افرادی میگویند که ما این شهید را در خواب دیدیم که در یک مکان بسیار خوب بود که ناظر بر این است که شهید نیز نسبت به این گونه مسائل آگاهی دارد.
- چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟
* این شهید اگر چه که سادگی و صفا و صمیمیت و کلا مسائل معنوی را در سرلوحهی زندگیاش قرار داده بود ولی نسبت به مسائل دنیوی بی توجه نبود و در حد معتدل و اسلامی به انجام این گونه مسائل نیز میپرداخت. این شهید در خانوادهای روستایی و کشاورزپیشه، بذری بود که در سرزمین گرم و خشک کویری جنوب خراسان کاشته شده بود تا با تولدش بتواند محصول پرباری برای مزرعهی اسلام یعنی انقلاب و ملت باشد.
خاطرات برادر شهيد محمدصادق اسماعيلي برون(محمدباقر)
راوي برادر شهيد
* شهید محمد صادق اسماعیلی در سال ۱۳۴۲ در خانواده ای مستضعف در روستای برون از توابع فردوس دیده به جهان گشود و از همان کودکی بچه ای تیزهوش و زرنگ بود تا این که رفته رفته بزرگ شد و همچنان که امام بزرگوار رضوان الله علیه فرمودند سربازان من هنوز در قنداق هستند، این شهید هم همان طور بود که خودشان در نامه ای که از جبهه به من نوشته بودند که من جزء سربازان هستم که امام از ماها کمک خواسته است.
* شهید قبل از انقلاب در حال تحصیل بود و دوره ابتدایی را در روستا سپری کرد و دوره راهنمایی را یک سال در روستا و دو سال دیگر در شهر به پایان رسانید. سال ورودش به دوره دبیرستان مصادف با آغاز انقلاب بود. پس از اتمام دوره دبیرستان به فعالیت های تبلیغاتی در سطح روستا و شهر پرداخت. در دوره دبیرستان یک سری از طریق جهاد سازندگی اعزام به جبهه شد و پس از اتمام دوره دبیرستان سه ماه اعزام به آموزش نظامی به شهرستان بجنورد شد و سپس اعزام به جبهه شد و در موقعیت کربلای ۵ بود. سپس در دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار در رشته فرهنگ و معارف اسلامی قبول شد. دو سال ادامه تحصیل در این دانشگاه داد و فعالیت های شایانی در محیط دانشگاه انجام داد بررسی و تحقیق درباره دانشجویان و غیره و سپس در سال ۶۶ در تاریخ ۲۱/۰۱/ ۶۶ به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۰۴/۰۲/۶۶ به لقاء الله پیوست.
این شهید در سال 1342 در روستای برون از توابع شهر فردوس به دنیا آمد. هنگامی که به سن یک سالگی رسید سخت مریض شد. در آن زمان دکتر در روستا نبود و مجبور شدیم که همان شب او را به فردوس بیاوریم. دکتر با دیدن او خیلی متحیر شد، تقریبا از چهره دکتر فهمیدیم که امیدی به زنده ماندن او نیست. در عین حال او مقداری دارو به ما داد و ما همان شب در خانه آشنایان با شرایط سخت سپری کردیم. روز بعد یک زن نیازمند و فقیر به درب خانه ما آمد و گفت میخواهم به شهر بروم و برای بچهی شما هم دعا خواهم کرد. و ما به اندازه توانایی خود به آن زن کمک کردیم تا از نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند. از آن به بعد کودک بهبودی یافت و هم اقوام و خویشان از صبر و بردباری این کودک در برابر آن همه سختی و مشقت بسیار تعجب کرده بودند و باز هم حدود چهار سالگی بود که با گوش درد شدیدی مواجه شد که دوران سختی هم برای خودش و هم برای خانواده بود.
این شهید در سال 1342 در روستای برون از توابع شهر فردوس به دنیا آمد. هنگامی که به سن یک سالگی رسید سخت مریض شد. در آن زمان دکتر در روستا نبود و مجبور شدیم که همان شب او را به فردوس بیاوریم. دکتر با دیدن او خیلی متحیر شد، تقریبا از چهره دکتر فهمیدیم که امیدی به زنده ماندن او نیست. در عین حال او مقداری دارو به ما داد و ما همان شب در خانه آشنایان با شرایط سخت سپری کردیم. روز بعد یک زن نیازمند و فقیر به درب خانه ما آمد و گفت میخواهم به شهر بروم و برای بچهی شما هم دعا خواهم کرد. و ما به اندازه توانایی خود به آن زن کمک کردیم تا از نزد امام هشتم (ع) شفاعت این کودک را بکند. از آن به بعد کودک بهبودی یافت و هم اقوام و خویشان از صبر و بردباری این کودک در برابر آن همه سختی و مشقت بسیار تعجب کرده بودند و باز هم حدود چهار سالگی بود که با گوش درد شدیدی مواجه شد که دوران سختی هم برای خودش و هم برای خانواده بود.
* از نظر اخلاق دارای اخلاق و رفتاری پسندیده و شاداب بود. به طوری که هر یک از دوستان و اقوام برخورد با این شهید بزرگوار می داشتند با وی انس می گرفتند و از وی تعریف می کردند. در رابطه مذهب خیلی مقید و جدی با همه حتی با خانواده و سایر بستگان برخورد می کرد. برخورد ایشان با اجتماع مؤدبانه و ملایم بود. در مجالس مذهبی تا جایی که می توانست شرکت می کرد و با صدای دلربای خود زینت بخش مجالس مذهبی بود.
* در همه کارهای خانه به پدر و مادر کمک می کرد و آن ها را تنها نمی گذاشت. با دوستان خوب خود همیشه سعی می کرد رابطه بیشتری برقرار کند و از افراد بد و بدگو به انقلاب اسلامی به شدت نفرت داشتند و قلبا از آن ها دوری می کرد. بچه های کوچک را زیاد دلگرم می کرد و برای ما احترام قائل می شد و حتی سفارش هم می کرد که با کودکان به خوبی برخورد کنید و آن ها را از خود نرنجانید چون آن ها آینده سازان انقلاب هستند. شخصیت انسان ها را به بزرگی و کوچکی بگیرد.
* سعی می کرد همه مردمی که با آن ها سر و کار داشت به درستی بشناسد و بعدا با آن ها رابطه برقرار می کرد. خانواده شهید از نظر فرهنگی در سطح بالایی بود مخصوصا مادرشون چون همه حرفش این بود که شما تحصیل کنید و ناراحت از خرجش نباشید که خداوند درست می کند، همانطور که کرد ولی برعکس از نظر اقتصادی خانواده ای متوسط و کم درآمد و با زحمت کشی بود. خرجی خانواده از طریق کشاورزی و دامپروری پدر و قالی بافی خواهرم تامین می شد.
* در اوقات فراغت شهید بیشتر به درس و مشق اهمیت خاصی می داد و وقتی از خواندن دروس فارغ می شد به درست کردن نوحه و شعارهای اسلامی و نظایر این کارها می پرداخت. از نظر نظافت کلیه وسایلی که مربوط به وی بود از قبیل لباس و وسایل دانشگاه و کتاب ها و غیره خود مرتب و تمیز می کرد. در اردوهای دسته جمعی که از طرف بسیج یا پایگاه برگزار می شد حتما شرکت می کرد و علاقه شدیدی نسبت به این اردوها و افراد بسیجی داشت.
* در روزهای تعطیلی دانشگاه که به روستا می آمد حتی یک ساعت هم در خانه نبود و بیشتر اوقات خود را در پایگاه می گذراند و وسایل پایگاه را سر و سامان می داد. به افراد پایگاه مخصوصا به خردسالان احترام زیادی می گذاشت و همه را توجیه می کرد و از وضع نابسامان پایگاه ها رنج می برد. به پدر و مادر و اقوام در حد توان بی ریا کمک می کرد. از افراد ضد انقلاب و گروهک ها به شدت تنفر داشت و همیشه آن ها را لعن و سرزنش می کرد به قدری که در واقعه شهادت ۷۲ تن گریه می کرد و می گفت این افراد مزدور را اگر گیر بیاورم آن ها را با دندان حاضرم تکه تکه کنم.
* سال ۶۵ بود که تحقیق دانشجویان در سبزوار را به عهده داشت به قدری مقید و خالصانه این کار را انجام می داد که حساب ندارد و می گفت خدایا ما را یاری کن که حق کسی ضایع نشود و خدای نکرده از این افراد مزدور گروهکی هم کسی به محیط دانشگاه راه نیابد.
* در جنوب می گفت: من برای سیدعلی گریه نمی کنم من برای این گریه می کنم که آن ها در چه فکر و خیال هستند و ما به چه می اندیشیم و به قول معروف ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. در زمینه نوحه خوانی و مرثیه سرایی صدای بی نهایت جالبی داشت و با صدای دلبربای خود زینت بخش مجالس روضه خوانی می شد. در رابطه با تربیت کودک و برخورد با کودکان خیلی خوب وارد بود و در کلاس تابستانی که از طریق آموزش و پرورش برگزار می شد بارها می گفت خیلی دوست دارم مربی تعلیم و تربیت کودکان باشم.
* شهادت برادرم هر چند غمی بزرگ بود بر دل های ما و هر چند باعث کسالت جسم ما شد ولی خوشحالیم از این که اسلام شکست نخورد و ابرقدرت ها فهمیدند که مرد جنگیم و از کشته شدن هراسی نداریم. از موقعی که ایشان شهید شده اند اعضای خانواده ما همیشه بیشتر به فکر کارهای خیر و کمک های خیریه در حد توان هستند. امید بیشتری به زندگی آخرت دارند و بیشتر سعی می کنند که همه کارهایشان برای خدا باشد.
* ما خوشحالیم از این که روح امام بزرگوارمان شاد است از این ایثارها و از خودگذشتگی ها. در خود من که برادر ایشان هستم تاثیر بسزایی گذاشته است. در محیط خانواده سعی دارم که پدر و مادر و خواهران و همه اقوام از من راضی باشند و در کوچه و خیابان سعی من بر این است که همه افعالم برای خدا باشد و اگر بخواهم ذره ای تغافلی کنم خود را در مقابل خون شهید می بینم و در محیط کار، کار را در راه خدا و برای رضای خدا انجام می دهم و در موقع بیکاری از بیکاری رنج می برم و بسیار ناراضی هستم هر چند برای افراد فرق نمی کند.
مصاحبه با خواهر شهید محمدصادق اسماعیلی برون(خانم عزت اسماعیلی)
راوي خواهر شهيد
بسم الله الرحمن الرحیم
- آیا رفتارش با دیگر برادران شما تفاوتی داشت؟
* از لحاظ صبر و بردباری و اخلاق اسلامی بهتر از برادرشان بودند و در تمام امور زندگی همانند یک بسیجی کامل و نمونه رفتار میکردند. همین خصلت و ویژگی باعث تمایز ایشان از برادر بزرگترشان شده بود.
- به چه چیزها و افرادی خیلی علاقه داشت؟
* به افرادی که بیریا بودند و ساده میزیستند علاقهی بسیاری داشت و همچنین به افرادی که در جهت انقلاب کوشا بودند و باعث پیشرفت و ترقی جامعه میشدند عشق میورزید و نسبت به روحانیون ارادت و احترام خاصی داشت.
- چه آروزها و خواستههایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
* چنان که از گفتههای این شهید استنباط میشود شاید بزرگترین آرزویش باز شدن راه کربلا و زیارت قبر اباعبدالله الحسین (ع) بود.
- چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟
* ایشان که در نهاد بسیج فعال بودند به عنوان یک عضو کوچک جامعه، خود را در مقابل انقلاب و میهن خود مسئول میدانستند و میخواستند بدین طریق خدمتی هر چند اندک را به انقلاب کرده باشند و در واقع رفتن به جبهه را وظیفهی شرعی و دینی میدانست.
- مختصری راجع به فعالیتهای شهید در زمان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب توضیح دهید؟
* در زمینهی فعالیتهای این شهید در زمان قبل از انقلاب، آن طور که از بزرگترها شنیدهام در محافل و مجالس مذهبی که برگزار میشد شرکت فعالی داشت و همگام با روحانیون در جهت ایجاد انقلاب اسلامی حرکت میکرد و این گونه فعالیتها در زمان بعد از انقلاب نیز ادامه داشت. بعد از انقلاب در نهاد بسیج و همچنین کتابخانهی روستا بسیار فعال بود و با صدای دلنشین و گرم خود باعث رونق بخشیدن به مجلس میشد.
- مختصری راجع به نحوهی رفتارش با پدر و مادرتان توضیح دهید؟
* به پدر و مادر احترام زیادی میگذاشتند. هیچگاه در مقابل آنها صدایشان را بلند نمیکردند و همیشه و در همه حال قدردان زحمات پدر و مادر خود بودند و از رفتار خوب که شایستهی دین مقدس اسلام بود، برخوردار بودند.
- چه صحبتها و توصیههایی به شما (خواهران و برادران) میکرد؟
* توصیه میکردند که در سنگر علم و دانش کوشا باشید و علم را همراه با تزکیه نفس بیاموزید، چرا که یکی بدون دیگری فاقد ارزش است و دیگر سفارش میکردند مخصوصا در نامههایی که مینوشتند، که غیبت نکنید. و این که نسبت به خواندن قرآن و دعاها توجه بیشتری را بنمایید و صبر را پیشهی خود سازید که خداوند صبر کنندگان را دوست میدارد.
- چه خاطرات دیگری از شهید به یاد دارید؟
* در زمانی که این شهید در دانشگاه سبزوار مشغول به تحصیل بودند یکی از دوستان ایشان به شهادت میرسد. ایشان هنگامی که از شهادت این دوست عزیز با خبر میشوند، آن طور که از دوستان ایشان شنیدم، این شهید شروع به گریه میکنند. دوستان بسیار متعجب از این که ایشان گریه میکنند، آن هم به خاطر مسئلهی شهادت که واقعا آرزوی این شهید بود. وقتی علت را میپرسند و میگویند شما که آرزوی شهادت را داشتید و میگفتید که شهادت موجب رستگاری انسان میشود پس چرا حالا که دوستتان به این درجهی بزرگ نائل گردیده ناراحت هستید. این شهید در جواب گفته است به خاطر این شهید گریه نمیکنم، بلکه برای خودم گریه میکنم که لیاقت شهادت را نداشتم و چنین عزیزی به ندای حسین (ع) باید لبیک بگوید، در حالی که من راحت روی صندلی دانشگاه نشستهام.
نظرات
ارسال یک نظر