شهید سید محمد مهدی نقیبی

سید محمدمهدی نقیبی


نام پدر: ذبیح اله

تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۱/۲۰

محل تولد: آیسک

تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱

محل شهادت: 

محل دفن: فردوس

یگان اعزام کننده: بسیج


زندگی نامه :

بیستم فروردین ماه ۱۳۴۶در روستای آیسک از توابع شهرستان سرایان به دنیا آمد.پدرش آقا سید ذبیح االله کشاورز بود و مادرش زهرا خانم نام داشت. وی در مرکز تربیت معلم شهید مفتح فردوس کاردانی رشته آموزش ابتدایی به عنوان دانشجو پذیرفته شد. بیست و یکم بهمن ماه سال ۱۳۶۴در عملیات والفجر ۸به عنوان تک تیرانداز در منطقه بوارین به درجه رفیع شهادت نائل آمد.پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیت نامه :


وصیت نامه شهید محمد مهدی نقیب

بسم الله الرحمن الرحيم

«فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمٌا»

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و پناه بى‌پناهان و فرياد رس در راه ماندگان و دردمندان و با درود و سلام بر حضرت محمد خاتم الانبيا، اولين معصوم و با درود و سلام به پيشگاه مقدس حضرت بقية الله الاعظم روحى و ارواح العالمين له الفدا، چهاردهمين معصوم پاك و با درود وسلام بر سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين.

هم اكنون كه به حول و قوه الهى عازم جبهه‌هاى نبرد حق عليه باطل مى‌شوم هدفى جز رضاى الله ندارم و گواهى مى‌دهم كه محمد رسول و برگزيده خداست و گواهى مى‌دهم كه على ابن ابيطالب وصى و جانشين اوست و شهادت مى‌دهم كه حضرت بقية الله الاعظم دوازدهمين امام و آخرين امام مى‌باشد.

جان دادن و كربلا نديدند حسين

آنان كه غمت به جان خريدند حسين

خاك تو مرا مهر نماز است حسين

سوى تو مرا دست نياز است حسين

حال كه توفيق يافتم تا در ميدان مبارزه حق بر عليه باطل شركت جويم بر آن شدم كه وصيت نامه خويش را نوشته باشم شايد خداوند بزرگ توفيق عنايت كرد و اين بنده حقير را در زمره شهيدان راهش قرار داد.

و اما من كوچكتر از آنم كه وصيتى كرده باشم ولى از باب تذكر بد نيست كه چند مطلب را متذكر شوم :

اولا شما اى پدر و مادر مهربانم كه برايم رنج فراوان كشيده‌ايد و مرا بزرگ نموده‌ايد هيچگاه زحمات بى‌شائبه شما را از ياد نمى‌برم و اما از شما مى‌خواهم كه چون من نتوانستم در طول زندگى‌ام فرزند خوبى براى شما باشم و بتوانم زحمات بى‌اندازه‌اى را كه برايم كشيده‌ايد جبران كنم مرا ببخشيد. پدر و مادر عزيزم، بدانيد كه من امانتى بودم از جانب خدا در دست شما و حال كه خداوند بزرگ اراده‌اش بر آن تعلق گرفته كه امانت خويش را پس بگيرد شما غمگين نباشيد زيرا شما اين امانت را در راه خوبى و به نحو خوبى تقديم ذات اقدس پروردگاركرديد و اما من نمى‌گويم كه مادرم، مهربانم و پدرم، عزيزم، گريه نكنيد زيرا همين گريه امت حزب الله بوده كه انقلاب به پا كرد و حال هم همين گريه شماست كه جوشش به پا مى‌كند و خون را در رگ غيرت و مردانگى و مسلمان بودن را در انسانها به جوش مى‌آورد تا اين طور عاشقانه به سوى مرگ مى‌شتابند. ولى از شما مى‌خواهم كه هر گاه مى‌خواسته باشيد گريه كنيد براى من گريه نكنيد بلكه به ياد مظلوميت ابا عبدالله الحسين و به ياد رنج و محنت‌هائى كه زينب در شام ويران متحمل شد و به ياد اسارت خاندان ابا عبدالله گريه كنيد زيرا ما هر چه داريم از حسين داريم.

و اما پيامم به شما ملت حزب الله كه همه ما اين جمله هميشه مد نظرمان باشد كه ما براى دنيائى ديگر آفريده شديم و اين دنيا باقى نيست پس بگوئيم بر خيراتمان بيفزائيم چون حتما دير و زود مرگ همه ما را در كام خويش مى‌گيرد و آن وقت است كه ديگر راه برگشتى نيست.

و اى جوانان، نكند در بستر بميريد كه حسين(ع) با لب تشنه شهيد شد.

شما اى معلمين عزيز، بكوشيد كه امانت گرانبهائى كه در دست شماست و آن انسان است به نحوه احسنى پرورش دهيد و از آنها على‌ها و عمار، ياسرها و حرها و سلمانها بسازيد.

و اما از پدر و مادرم مى‌خواهم كه نزديك به يك ماه روزه قرض دارم كه ان شاء الله اگر توانستند قرضش را بدهند.

عمرى است كه مرغ دلم پر مى‌كشد اندر هوايت يا حسين كى شود مولا كه آيم كربلايت يا حسين

خم شده از داغ هجرت قامت مردان حق

بسته‌اند از كين برويم خاك راهت (بارگاهت) يا حسين

زيرا كه آن گاه كام انسان برآورده مى‌شود كه پروردگارش از او راضى باشد و من خوشحالم كه اگر در دنيا نتوانستم رضايت پروردگار خويش را به دست آورم و به اسلام و مسلمين خدمت كنم شايد جوشش خونم و جريان خونم بر روى خار و خاشاك بيابانها براى اسلام خدمت باشد و اى كاش صدها بدن مى‌داشتم كه در راه خدا فدا مى‌كردم تا شايد خداوند گناهانم را ببخشد و از اين بنده سراپا تقصير راضى شود.

يا رب تو گواهى كه منم خسته و تنها

جز ذات حقت نيست خدا ياور و همراه

بى‌يارى تو كى شود آخر دل خسته

شاداب و مصفا چو حريم و لب دريا
گوشه اي دفتر خاطرات شهيد محمدمهدي نقيبي


امشب شب پنج شنبه 13/4/64 می باشد. کسی در خوابگاهمان نیست و من تنها روی تخت نشسته ام. اما نه تنها بلکه با افکار خودم و با خیالات خویش نشسته ام و صحبت می کنم. نمی دانم از کجا شروع کنم. بچه ها چند لحظه پیش از رفتن به جبهه ها سخن می گفتند و من در این اندیشه ام که چه کنم. راستش بین چند راه قرار گرفته ام گذشته ها همچون تصویر تلویزیون از خاطرم می گذرد با خود می گویم تو در این دنیا هجده سال عمر داری در این مدت چه مقدار برای خدا کار کرده ای و اعمال منفی ات چقدر بوده است؟ می بینم اعمال مثبتم انگشت شمارند و حتی هیچ عمل مثبتی نداشتم! تنها عمل مثبتی که مرا اندکی خوشنود می کند این است که در این قسمت از زندگی ام محبت خاصی در دلم نسبت به امامان معصوم و به خصوص حضرت اباعبدالله داشتم و دیگر هیچ ندارم که بتوانم به آن امیدوار باشم. من چه دارم و چه توشه ای برای آخرتم دارم....

نظرات